dissentient

/dɪˈsenʃənt//dɪˈsenʃɪənt/

معنی: مخالف، مخالف عقیدهاکثریت
معانی دیگر: دگراندیش، مخالف با نظر اکثریت (به ویژه در امور مذهبی یا حقوقی)، معاند

جمله های نمونه

1. A claim might be made by dissentient member States that the actions of the organisation were not in compliance with its treaty.
[ترجمه گوگل]ممکن است توسط کشورهای عضو مخالف ادعا شود که اقدامات سازمان مطابق با معاهده آن نبوده است
[ترجمه ترگمان]مخالفان، این ادعا را که اعمال این سازمان مطابق با معاهده آن نیست، رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Within 20 days of the approval notice a dissentient shareholder must give a written notice of dissent to the constituent company demanding payment of the fair value of his shares.
[ترجمه گوگل]ظرف 20 روز پس از اخطار تصویب، سهامدار مخالف باید اخطار کتبی مخالفت خود را به شرکت مؤسس بدهد و خواستار پرداخت ارزش منصفانه سهام خود شود
[ترجمه ترگمان]در مدت ۲۰ روز از تصویب یک سهامدار، یک سهامدار مخالف باید به یک شرکت سازنده توجه کتبی داشته باشد که خواستار پرداخت ارزش منصفانه سهام اوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A dissentient opinion came from the aunt.
[ترجمه گوگل]نظر مخالف عمه آمد
[ترجمه ترگمان]یک رای مخالف از دهان عمه بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The bill passed with one dissentient vote.
[ترجمه گوگل]این لایحه با یک رای مخالف تصویب شد
[ترجمه ترگمان]لایحه با یک رای مخالف تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was not a dissentient voice on the subject, either when Mrs. Perry drank tea with Mrs. and Miss Bates, or when Mrs. and Miss Bates returned the visit.
[ترجمه گوگل]صدای مخالفی در مورد این موضوع وجود نداشت، چه زمانی که خانم پری با خانم و دوشیزه بیتس چای نوشید، یا زمانی که خانم و دوشیزه بیتس به ملاقات برگشتند
[ترجمه ترگمان]نه، وقتی خانم پری با خانم و دوشیزه بیتس چای نوشید، یا موقعی که خانم و دوشیزه بیتس به دیدنش آمده بودند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is just another example of the ever-repeated tendency of the long established religions to produce dissentient sects.
[ترجمه گوگل]این تنها نمونه دیگری از تمایل مکرر مذاهب دیرینه به تولید فرقه های مخالف است
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه دیگر از گرایش مکرر ادیان طولانی است که فرقه های مخالف را تولید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An award shall be made on the basis of the opinions of the majority of arbitrators and the dissentient opinions of a minority of arbitrators shall be recorded in writing.
[ترجمه گوگل]رأی بر اساس نظرات اکثریت داوران صادر می شود و نظرات مخالف اقلیت داوران به صورت کتبی ثبت می شود
[ترجمه ترگمان]این جایزه باید براساس نظرات اکثریت داوران و یا خلاف عقاید مخالف در مورد اقلیتی از داوران به ثبت برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ironically, it was the United States for the Soviet dissentient Bukovsky.
[ترجمه گوگل]از قضا، این ایالات متحده برای بوکوفسکی ناراضی شوروی بود
[ترجمه ترگمان]به طور کنایه آمیزی، این ایالت متحده برای مخالفان اتحاد جماهیر شوروی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Within 20 days of the vote approving the merger or consolidation, the constituent company must give written notice of the approval to all dissentient shareholders who served a notice of objection.
[ترجمه گوگل]شرکت مؤسس باید ظرف 20 روز پس از رأی موافق ادغام یا ادغام، اخطار کتبی تأیید را به همه سهامداران مخالفی که اخطاریه اعتراض ارسال کرده اند، ارائه کند
[ترجمه ترگمان]در مدت ۲۰ روز از تصویب این ادغام یا تحکیم، شرکت سازنده باید اعلامیه تصویب همه سهامداران مخالف را به اطلاع همگان برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالف (اسم)
alien, dissident, nonconformist, opponent, adversary, foe, antagonist, anti, dissenter, dissentient, opposer

مخالف عقیده اکثریت (صفت)
dissentient

انگلیسی به انگلیسی

• dissident, objector, one who opposes or disagrees
disagreeing, having a different opinion

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissent
✅️ اسم ( noun ) : dissent / dissenter / dissension / dissentient / dissident / dissidence
✅️ صفت ( adjective ) : dissenting / dissentient / dissident
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس