dissent

/ˌdɪˈsent//dɪˈsent/

معنی: جدا شدن، اختلاف عقیده داشتن، نفاق داشتن
معانی دیگر: (معمولا با: from) اختلاف عقیده داشتن با، ناهم اندیش بودن، (عقاید و رسوم کلیسای خود را) رد کردن، از دین برگشتن، مخالفت (عقیدتی و مذهبی)، (حقوق - بیان عقیده ی اقلیت در مورد به خصوص) دگراندیشی، (مذهب) ناهم رایی، ناهم اندیشی

جمله های نمونه

1. political dissent
تضاد فکری سیاسی

2. voices of dissent
سر و صدای حاکی از ناهم اندیشی

3. they did not tolerate religious dissent
آنان مخالفت با مذهب را تحمل نمی کردند.

4. In those days, religious dissent was not tolerated.
[ترجمه شان] در آن روز ها ، مخالفت با مذهب ( مخالفت های مذهبی ) تحمل نمی شد.
|
[ترجمه گوگل]در آن روزها مخالفت های مذهبی قابل تحمل نبود
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، مخالفت مذهبی تحمل نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These voices of dissent grew louder and louder.
[ترجمه گوگل]این صداهای مخالف بلندتر و بلندتر شد
[ترجمه ترگمان]این صداها بلندتر و بلندتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He would brook no serious dissent.
[ترجمه سحر] او زیر بار هیچ اختلاف نظر جدی نمیره
|
[ترجمه گوگل]او هیچ مخالفت جدی را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]مخالفت جدی در او نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The regime ruthlessly suppresses all dissent.
[ترجمه گوگل]رژیم بی رحمانه همه مخالفان را سرکوب می کند
[ترجمه ترگمان]این رژیم بی رحمانه همه مخالفان را سرکوب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Voices of dissent began to rise against the established authority in the 1950s and 1960s.
[ترجمه گوگل]صداهای مخالف در دهه های 1950 و 1960 علیه اقتدار مستقر بلند شد
[ترجمه ترگمان]صدای مخالفان در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ علیه قدرت حاکم شروع به افزایش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Any political system refusing to allow dissent becomes a tyranny.
[ترجمه گوگل]هر نظام سیاسی که اجازه مخالفت را نمی‌دهد به یک استبداد تبدیل می‌شود
[ترجمه ترگمان]هر نظام سیاسی که مخالفت با مخالفت را رد کند، باعث استبداد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There were murmurs of both assent and dissent from the crowd.
[ترجمه گوگل]زمزمه هایی مبنی بر موافقت و مخالفت از سوی جمعیت شنیده می شد
[ترجمه ترگمان]زمزمه هر دو علامت تایید و مخالفت در میان جمعیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the early 1960s, the voices of dissent began to rise.
[ترجمه گوگل]در اوایل دهه 1960، صداهای مخالف شروع به اوج گیری کرد
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه ۱۹۶۰، صدای مخالفت شروع به افزایش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The present government is even less tolerant of dissent.
[ترجمه گوگل]دولت کنونی حتی تحمل کمتری از مخالفان دارد
[ترجمه ترگمان]دولت کنونی حتی کم تر از تحمل عقاید مخالف برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His dissent from his family's religious beliefs caused a lot of ill-feeling.
[ترجمه گوگل]مخالفت او با اعتقادات مذهبی خانواده اش باعث ناراحتی های زیادی شد
[ترجمه ترگمان]مخالفت او از اعتقادات مذهبی خانواده اش باعث ایجاد حس بدی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stability only exists in the country because dissent has been suppressed.
[ترجمه گوگل]ثبات فقط در کشور وجود دارد زیرا مخالفان سرکوب شده اند
[ترجمه ترگمان]ثبات تنها در کشور وجود دارد زیرا مخالفان سرکوب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There are many ways of expressing dissent.
[ترجمه گوگل]راه های زیادی برای ابراز مخالفت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]راه های زیادی برای ابراز مخالفت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Voices of dissent began to rise against the bomb.
[ترجمه گوگل]صداهای مخالف علیه بمب شروع به بلند شدن کرد
[ترجمه ترگمان]صداهای مخالفت شروع به بالا رفتن در برابر بمب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدا شدن (فعل)
part, dispart, dissent, dissever

اختلاف عقیده داشتن (فعل)
dissent

نفاق داشتن (فعل)
dissent

تخصصی

[فوتبال] اختلاف
[حقوق] مخالفت کردن، مخالفت

انگلیسی به انگلیسی

• opposition, disagreement, discord, conflict
disagree on, differ, dispute, oppose
if someone dissents, they express strong disagreement with established ideas; a formal use.
dissent is strong disagreement or dissatisfaction with a proposal or with established ideas or values.

پیشنهاد کاربران

۱. مخالفت. ابراز مخالفت ۲. مخالف ۳. مخالف بودن. مخالفت کردن. ابراز مخالفت کردن ۴. پیروی نکردن
مثال:
then do not find within their hearts any dissent to your verdict
پس در قلبهایشان هیچ مخالفتی نسبت به حکم خود پیدا نخواهی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

�ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ�

( فوتبال )
اعتراض بازیکن به تصمیم داور ( با حالت پرخاشگرانه که میتواند با کارت زرد یا قرمز همراه باشد چون نوعی تخلف و خطا محسوب میشود )
breach of the Laws of the Game, whereby a player uses offensive language or gestures towards official ( s ) . In extreme cases it can result in yellow or red cards being issued.
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissent
✅️ اسم ( noun ) : dissent / dissenter / dissension / dissentient / dissident / dissidence
✅️ صفت ( adjective ) : dissenting / dissentient / dissident
✅️ قید ( adverb ) : _
افتراق، جدا شدن،
مخالفت با فلسفه، روش، اهداف و غیره یک حزب یا حکومت سیاسی.
اختلاف عقیده داشتن
مخالفت، نظر مخالف
Anyone wishing to dissent from the motion should now raise their hand
اختلاف نظر داشتن با
مخالف ( از نظر عقاید و افکار )
اعتراض
n : نفاق ، اختلاف ، مخالفت ( عقیدتی و مذهبی )
تفرقه
ردکردن یا نپذیرفتن
Collide
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس