dissemination

/ˌdɪˌseməˈneɪʃn̩//dɪˌsemɪˈneɪʃn̩/

معنی: پخش، انتشار، پاشیدگی
معانی دیگر: پخش

جمله های نمونه

1. the dissemination of leftist political views
اشاعه ی نظریات سیاسی (دست) چپی

2. the university is an instrument for the dissemination of learning
دانشگاه وسیله ای برای اشاعه دانش است.

3. He promoted the dissemination of scientific ideas.
[ترجمه گوگل]او به اشاعه افکار علمی کمک کرد
[ترجمه ترگمان]او ترویج عقاید علمی را ترویج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was fully bent upon the dissemination of Chinese culture all over the world.
[ترجمه گوگل]او کاملاً متمایل به انتشار فرهنگ چینی در سراسر جهان بود
[ترجمه ترگمان]او کاملا به ترویج فرهنگ چین در سراسر جهان گرایش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Its objective goes beyond the dissemination of knowledge in recommending an active and intimate engagement within popular subjectivities and forms of signification.
[ترجمه گوگل]هدف آن فراتر از انتشار دانش در توصیه به مشارکت فعال و صمیمی در درون ذهنیات و اشکال دلالت عمومی است
[ترجمه ترگمان]هدف آن فراتر از انتشار دانش در توصیه مشارکت فعال و صمیمی در درون subjectivities و اشکال دلالت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A typical user will contact the Census Dissemination Unit for a registration pack, or collect one from his or her institution.
[ترجمه گوگل]یک کاربر معمولی برای دریافت بسته ثبت نام با واحد انتشار سرشماری تماس می گیرد یا از موسسه خود دریافت می کند
[ترجمه ترگمان]یک کاربر معمولی با واحد انتشار اطلاعات تماس خواهد گرفت و یا یکی را از موسسه خود جمع آوری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The dissemination of music by radio and gramophone record permeated the whole country and every social stratum.
[ترجمه گوگل]انتشار موسیقی از طریق رادیو و صفحه گرامافون در سراسر کشور و هر قشر اجتماعی نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان]انتشار موسیقی با سابقه رادیو و گرامافون در سراسر کشور و هر لایه اجتماعی نفوذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Impose strict limits on dissemination of passenger travel data and the use of overly intrusive searches.
[ترجمه گوگل]محدودیت های سختگیرانه ای برای انتشار داده های سفر مسافران و استفاده از جستجوهای بیش از حد مزاحم اعمال کنید
[ترجمه ترگمان]محدود کردن محدودیت های شدید بر انتشار داده های سفر مسافر و استفاده از جستجوهای بیش از حد ناخواسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For the dissemination and reception of popular music, the approach is weaker, as we have seen.
[ترجمه گوگل]برای انتشار و استقبال از موسیقی عامه پسند، همانطور که دیدیم، رویکرد ضعیف تر است
[ترجمه ترگمان]برای انتشار و پذیرش موسیقی محبوب، این رویکرد ضعیف تر است، همان طور که قبلا دیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He took a great interest in the dissemination of science to the public.
[ترجمه گوگل]او علاقه زیادی به انتشار علم به عموم داشت
[ترجمه ترگمان]او علاقه زیادی به انتشار علم به مردم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We have triumphed over the unprincipled dissemination of facts.
[ترجمه گوگل]ما بر انتشار غیر اصولی حقایق پیروز شده ایم
[ترجمه ترگمان]ما بر خلاف اصول اخلاقی حقایق پیروز شده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dissemination of these objectives should provide the business with a coherent policy to which management effort can be directed properly.
[ترجمه گوگل]انتشار این اهداف باید خط مشی منسجمی را برای کسب و کار فراهم کند که تلاش مدیریت بتواند به درستی به سمت آن هدایت شود
[ترجمه ترگمان]انتشار این اهداف باید کسب وکار را با یک سیاست منسجم فراهم کند که در آن تلاش مدیریت می تواند به درستی هدایت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Still another factor contributing to rapid dissemination was widespread travel and mobility.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از عوامل مؤثر در انتشار سریع، سفر و تحرک گسترده بود
[ترجمه ترگمان]با این وجود عامل دیگری که در انتشار سریع نقش داشت، سفره ای گسترده و تحرک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dissemination through publication Indeed, the origins of both traditions lay more in publishing activity than in organizing mass political movements.
[ترجمه گوگل]انتشار از طریق انتشار در واقع، خاستگاه هر دو سنت بیشتر در فعالیت های انتشاراتی است تا سازماندهی جنبش های سیاسی توده ای
[ترجمه ترگمان]انتشار از طریق انتشار در حقیقت، ریشه های هر دو سنت بیشتر در انتشار فعالیت قرار دارند تا سازماندهی جنبش های سیاسی جمعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پخش (اسم)
release, prevalence, allotment, propagation, dispensation, broadcast, distribution, diffusion, dissemination, effluence

انتشار (اسم)
report, proclamation, publication, propagation, incidence, circulation, diffusion, dissemination, currency, issuance, dispersion, effluence

پاشیدگی (اسم)
dissemination

تخصصی

[بهداشت] پخش - انتشار

انگلیسی به انگلیسی

• dispersion, spreading, distribution, diffusion

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The act of spreading something widely, especially information 🌍
🔍 مترادف: Distribution
✅ مثال: The dissemination of the new policy was swift across all departments.
پراکنده به صورت ریز و یکنواخت در متن ( خصوصا بلورهای متفاوت از یک کانی در متن یک سنگ )
وقتی برای یه بیماری یا آلودگی آورده بشه، معنی شیوع هم می ده.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : disseminate
اسم ( noun ) : dissemination
صفت ( adjective ) : disseminated
قید ( adverb ) : _
توزیع
انتقال اطلاعات
دهن لق

گسترش
منتشر کردن

ترویج - انتشار
اشاعه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس