dissatisfy

/ˌdɪˈsætəsˌfaɪ//dɪˈsætɪsfaɪ/

معنی: ناخشنود کردن، رنجانیدن، ناراضی کردن، ناخرسند کردن
معانی دیگر: ناشاد کردن، رنجاندن

جمله های نمونه

1. he listed the things that dissatisfy him
او چیزهایی که او را ناخشنود می سازد فهرست کرد.

2. Everyone is dissatisfied with his own fortune.
[ترجمه گوگل]هر کس از ثروت خودش ناراضی است
[ترجمه ترگمان]همه از ثروت خود ناراضی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was dissatisfied with the job.
[ترجمه گوگل]او از کار ناراضی بود
[ترجمه ترگمان]از این کار ناراضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm thoroughly dissatisfied with your work.
[ترجمه گوگل]من کاملا از کار شما ناراضی هستم
[ترجمه ترگمان]من از کار شما ناراضی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The decision left us feeling deeply dissatisfied.
[ترجمه گوگل]این تصمیم باعث شد که ما عمیقاً احساس نارضایتی کنیم
[ترجمه ترگمان]این تصمیم ما را به شدت ناراضی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If you're dissatisfied with the service, why don't you complain to the hotel manager?
[ترجمه گوگل]اگر از خدمات ناراضی هستید، چرا از مدیر هتل شکایت نمی کنید؟
[ترجمه ترگمان]اگر از خدمت ناراضی هستی، پس چرا به مدیر هتل شکایت نمی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Research indicates that over 81% of teachers are dissatisfied with their salary.
[ترجمه گوگل]تحقیقات نشان می دهد که بیش از 81 درصد معلمان از حقوق خود ناراضی هستند
[ترجمه ترگمان]تحقیقات نشان می دهند که بیش از ۸۱ درصد معلمان از حقوق خود ناراضی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm dissatisfied with his answer.
[ترجمه گوگل]من از پاسخ او ناراضی هستم
[ترجمه ترگمان]از جوابش ناراضی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He became increasingly dissatisfied and querulous in his old age.
[ترجمه گوگل]او در سنین پیری به طور فزاینده ای ناراضی و مشکوک شد
[ترجمه ترگمان]در سنین پیری به شدت ناراضی و ناراضی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was feeling very dissatisfied with her lot.
[ترجمه گوگل]او احساس نارضایتی زیادی نسبت به شرایط خود داشت
[ترجمه ترگمان]خیلی از او ناراضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He seemed dissatisfied with my explanation.
[ترجمه گوگل]به نظر از توضیحات من ناراضی بود
[ترجمه ترگمان]از توضیح من ناراضی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was dissatisfied with the status quo.
[ترجمه گوگل]او از وضعیت موجود ناراضی بود
[ترجمه ترگمان]از وضع موجود ناراضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His poor grade in English dissatisfied his teacher.
[ترجمه گوگل]نمره ضعیف او در زبان انگلیسی باعث نارضایتی معلمش شد
[ترجمه ترگمان]نمره ضعیف او در زبان انگلیسی معلم او را راضی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are three reasons for my resignation. First, I am dissatisfied with my wages; secondly, the hours are too long; and thirdly, there is little chance of promotion.
[ترجمه گوگل]سه دلیل برای استعفای من وجود دارد اول اینکه من از دستمزدم ناراضی هستم ثانیاً، ساعات بسیار طولانی است و ثالثاً شانس کمی برای ارتقاء وجود دارد
[ترجمه ترگمان] سه دلیل برای استعفای من وجود داره اول از حقوق خود ناراضی هستم؛ ثانیا ساعاتی طولانی است؛ و ثالثا، احتمال ترفیع هم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's very dissatisfied with her current job.
[ترجمه گوگل]او از شغل فعلی خود بسیار ناراضی است
[ترجمه ترگمان]از شغل فعلی او خیلی ناراضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناخشنود کردن (فعل)
discontent, dissatisfy

رنجانیدن (فعل)
dissatisfy, disoblige, displease, pinprick

ناراضی کردن (فعل)
dissatisfy

ناخرسند کردن (فعل)
dissatisfy

انگلیسی به انگلیسی

• cause discontent, displease

پیشنهاد کاربران

بپرس