dissatisfied

/ˌdɪˈsætəsˌfaɪd//dɪˈsætɪsfaɪd/

ناراضی، ناخشنود، ناخرسند، ناخوشنود

جمله های نمونه

1. some dissatisfied officers staged a coup d'etat
برخی از افسران ناراضی دست به کودتا زدند.

2. to be dissatisfied with . . .
ناراضی بودن از . . .

3. the room was comfortable but the food dissatisfied all of us
اتاق راحت بود ولی خوراک همه ی ما را ناراضی کرد.

4. Everyone is dissatisfied with his own fortune.
[ترجمه گوگل]هر کس از ثروت خودش ناراضی است
[ترجمه ترگمان]همه از ثروت خود ناراضی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was dissatisfied with the job.
[ترجمه روژان] او از شغلش ناراضی بود
|
[ترجمه گوگل]او از کار ناراضی بود
[ترجمه ترگمان]از این کار ناراضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm thoroughly dissatisfied with your work.
[ترجمه گوگل]من کاملا از کار شما ناراضی هستم
[ترجمه ترگمان]من از کار شما ناراضی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The decision left us feeling deeply dissatisfied.
[ترجمه گوگل]این تصمیم باعث شد که ما عمیقاً احساس نارضایتی کنیم
[ترجمه ترگمان]این تصمیم ما را به شدت ناراضی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Did he mean he was dissatisfied with our service?
[ترجمه R.S] ایا منظور او این بود که از خدمات ما ناراضی است؟
|
[ترجمه گوگل]منظورش این بود که از خدمات ما ناراضی است؟
[ترجمه ترگمان]آیا او به این معنی بود که از خدمات ما ناراضی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm dissatisfied with his answer.
[ترجمه گوگل]من از پاسخ او ناراضی هستم
[ترجمه ترگمان]از جوابش ناراضی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He became increasingly dissatisfied and querulous in his old age.
[ترجمه گوگل]او در سنین پیری به طور فزاینده ای ناراضی و مشکوک شد
[ترجمه ترگمان]در سنین پیری به شدت ناراضی و ناراضی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I overheard them say they were dissatisfied.
[ترجمه گوگل]شنیدم که می گفتند ناراضی هستند
[ترجمه ترگمان]صدای آن ها را شنیدم که می گفتند ناراضی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was feeling very dissatisfied with her lot.
[ترجمه NZA] او احساس نارضایتی زیادی نسبت به شرایط خود داشت.
|
[ترجمه گوگل]او احساس نارضایتی زیادی نسبت به شرایط خود داشت
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was a dissatisfied look in the magager's eyes.
[ترجمه گوگل]نگاهی ناراضی در چشمان مجری بود
[ترجمه ترگمان]نگاهی حاکی از نارضایتی در چشمان magager دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's very dissatisfied at not getting a bonus.
[ترجمه روژان] او خیلی ناراضی بود از اینکه جایزه را نگرفت
|
[ترجمه گوگل]او از دریافت نکردن پاداش بسیار ناراضی است
[ترجمه ترگمان]اون از اینکه جایزه بگیره خیلی ناراضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not satisfied, discontented, displeased
if you are dissatisfied, you are not contented, or are not satisfied with something.

پیشنهاد کاربران

dissatisfied با حرف اضافه with معمولا می آید
"dissatisfied with"
مثال:
professional people, and other groups that had enjoyed little power in the past and were dissatisfied with the existing order
ناراضی و ناخشنود
ناخشنود
نامطلوب
ناراضی
ناراضی

بپرس