disrupted

/ˌdɪsˈrəpt//dɪsˈrʌpt/

سواشده، شکسته، ترکیده

جمله های نمونه

1. striking students disrupted the professors' meeting
دانشجویان اعتصابی جلسه استادان را به هم زدند.

2. the doorbell disrupted her cogitation
زنگ در ژرف اندیشی او را مختل کرد.

3. his death has disrupted the coherence of this group
فوت او همبستگی این گروه را به هم زده است.

4. the traffic was disrupted for two hours
رفت و آمد به مدت دو ساعت مختل شد.

5. three periods of faulting left the rocks disrupted
(زمین شناسی) سه دوران گسلش صخره ها را درهم شکسته است.

6. a bunch of rowdies invaded the hall and disrupted the speech
دسته ای از اوباش توی سالن ریختند و سخنرانی را به هم زدند.

7. if a teacher is too lax with his students, the class will become disrupted
اگر معلم خیلی به شاگردانش رو بدهد کلاس به هم می خورد.

8. A heavy fall of snow had disrupted the city's transport system.
[ترجمه گوگل]بارش شدید برف سیستم حمل و نقل شهر را مختل کرده بود
[ترجمه ترگمان]بارش سنگین برف سیستم حمل و نقل شهر را مختل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The special TV report disrupted regular programming.
[ترجمه گوگل]گزارش ویژه تلویزیون برنامه های عادی را مختل کرد
[ترجمه ترگمان]گزارش تلویزیون ویژه برنامه ریزی منظم را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A crowd of protesters disrupted the meeting.
[ترجمه گوگل]جمعی از معترضان جلسه را مختل کردند
[ترجمه ترگمان]انبوه معترضین این دیدار را برهم زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Telephone service was disrupted for an hour.
[ترجمه گوگل]خدمات تلفنی برای یک ساعت مختل شد
[ترجمه ترگمان]خدمات تلفن برای یک ساعت مختل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her speech was disrupted by a jeering group of protesters at the front of the crowd.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او توسط گروهی از معترضان که در جلوی جمعیت بودند، مختل شد
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وی توسط گروهی مسخره از معترضین در مقابل جمعیت به هم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The war disrupted the connections of many people.
[ترجمه گوگل]جنگ ارتباطات بسیاری از مردم را مختل کرد
[ترجمه ترگمان]جنگ، ارتباطات بسیاری از مردم را مختل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ceremony was disrupted by unprecedented heckling and slogan-chanting.
[ترجمه گوگل]این مراسم با هیاهو و شعارهای بی سابقه ای مختل شد
[ترجمه ترگمان]مراسم با شعار و شعار بی سابقه قطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The continual bombing disrupted the flow of supplies to the ground troops.
[ترجمه گوگل]بمباران مداوم جریان تدارکات به نیروهای زمینی را مختل کرد
[ترجمه ترگمان]بمب گذاری مداوم جریان تدارکات برای نیروهای زمینی را مختل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

مختل
وقفه
مختل شده
قطع
اختلال
از هم گسیخته شده
زیرورو کردن
از هم گسیخته
اذیت کردن، مختل کردن، مشکل ساز شدن
با مشکل روبه رو شده
بر هم زدن، با مشکل روبه رو کردن، ایجاد اختلال

پاره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس