disrespect

/ˌdɪsrəˈspekt//ˌdɪsrɪˈspekt/

معنی: بی حرمتی، خرق، اهانت، عدم رعایت، بی احترامی
معانی دیگر: عدم تواضع و ادب، بی احترامی کردن به، رعایت ادب را نکردن، هتک حرمت کردن

جمله های نمونه

1. i disrespect and dislike that man profoundly
من اصلا نسبت به آن مرد احترامی قایل نیستم و از او شدیدا بدم می آید.

2. he showed disrespect toward my father
او نسبت به پدرم بی حرمتی کرد.

3. She felt he had total disrespect for women.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که او کاملاً به زنان بی احترامی می کند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که نسبت به زن ها بی احترامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some students disrespect teachers and parents.
[ترجمه گوگل]برخی از دانش آموزان به معلمان و والدین بی احترامی می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از دانش آموزان به معلمان و والدین بی احترامی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Damien has always had a healthy disrespect for media opinion.
[ترجمه آرمین] دیمین همیشه اعتراض معقولی به نظرات رسانه ای داشته است.
|
[ترجمه گوگل]دیمین همیشه به نظر رسانه ها بی احترامی کرده است
[ترجمه ترگمان]Damien همیشه نسبت به عقیده رسانه ها بی احترامی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No disrespect, but I think you are wrong.
[ترجمه گوگل]بی احترامی نمیکنی ولی فکر میکنم اشتباه میکنی
[ترجمه ترگمان]بی احترامی نباشه اما فکر کنم اشتباه می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I mean no disrespect to the team, but their performance was poor.
[ترجمه گوگل]منظورم بی احترامی به تیم نیست، اما عملکرد آنها ضعیف بود
[ترجمه ترگمان]منظورم بی احترامی به تیم نبود اما عملکرد آن ها ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No disrespect to John Beck, but the club has been happier since he left.
[ترجمه گوگل]بی احترامی به جان بک نیست، اما باشگاه از زمانی که او را ترک کرد، خوشحال تر شده است
[ترجمه ترگمان]بی احترامی به جان بک نیست، اما از وقتی رفت، کلوپ خیلی خوشحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The new manager showed a healthy disrespect for formality.
[ترجمه گوگل]مدیر جدید بی احترامی سالم به رسمی نشان داد
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید یک بی احترامی سالم به تشریفات را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No disrespect to Phil, but the team has performed better since he left .
[ترجمه گوگل]بی احترامی به فیل نیست، اما تیم از زمانی که او رفت بهتر عمل کرده است
[ترجمه ترگمان]هیچ بی احترامی به فیل وجود ندارد، اما بعد از رفتن او این تیم عملکرد بهتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. No disrespect intended sir; it was just a joke.
[ترجمه گوگل]بی احترامی در نظر گرفته نشده است این فقط یک شوخی بود
[ترجمه ترگمان]بی احترامی نباشه قربان، فقط یه شوخی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Teenagers who show disrespect for authority are more likely to get involved in drugs.
[ترجمه گوگل]نوجوانانی که به مقامات بی احترامی می کنند بیشتر درگیر مواد مخدر می شوند
[ترجمه ترگمان]نوجوانانی که بی احترامی به مقامات را نشان می دهند احتمالا در مواد مخدر دخیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He didn't treat you with disrespect - he just assumed you were a mere mortal like the rest of us.
[ترجمه گوگل]او با شما بی احترامی نکرد - او فقط فرض کرد که شما یک انسان فانی مانند بقیه ما هستید
[ترجمه ترگمان]اون با تو با بی احترامی رفتار نکرده بود - اون فقط فکر می کرد تو مثل بقیه ما فناپذیر هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Had he shown disrespect to their dead?
[ترجمه گوگل]آیا به مردگان آنها بی احترامی کرده بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا او بی احترامی به مردگان خود نشان داده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Disrespect the authority figure out there on the field and then wonder why the kids do it in their classrooms.
[ترجمه گوگل]به مقاماتی که در آنجا در زمین حضور دارند بی احترامی کنید و سپس تعجب کنید که چرا بچه ها این کار را در کلاس های خود انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]disrespect را در این زمینه ببینید و پس از آن شگفت زده خواهید شد که چرا بچه ها این کار را در کلاس خود انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حرمتی (اسم)
affront, contumely, profanation, violence, disrespect, desecration, irreverence

خرق (اسم)
disrespect, idiocy, amentia, asperity, imbecility, anility, brutality, dementia, dotage, discourtesy

اهانت (اسم)
contumely, baffle, impertinence, offense, insolence, disrespect, contempt, disdain

عدم رعایت (اسم)
disrespect, disobedience, nonconformity

بی احترامی (اسم)
disparagement, insolence, disrespect, disrepute

انگلیسی به انگلیسی

• lack of respect, rudeness, discourtesy
if someone shows disrespect for a person, law, or custom, they do not behave towards them in a respectful way.

پیشنهاد کاربران

حرمت شکنی کردن
معنی انتقاد هم میده
A healthy disrespect for authority
بی شرف
نامکاستن/نامکاهیدن = از نام کسی کاستن به چم بی احترامی کردن.
بی احترامی کردم:/
اهانت

بپرس