disreputable

/ˌdɪsˈrepjətəbl̩//dɪsˈrepjʊtəbl̩/

معنی: بی اعتبار مایه رسوایی، بد نام
معانی دیگر: بدشهرت، مفتضح، ناباب، شرم انگیز، قراضه، مندرس، زننده، مایه ی رسوایی

جمله های نمونه

1. she was wearing an old disreputable overcoat
او پالتو کهنه و ناجوری بتن داشت.

2. he is one of the most disreputable businessmen in this town
او یکی از بدنام ترین بازرگانان این شهر است.

3. Soho is one of London's more disreputable areas.
[ترجمه گوگل]سوهو یکی از بی‌اعتبارترین مناطق لندن است
[ترجمه ترگمان]سوهو یکی از مناطق disreputable لندن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I've been accused of using disreputable methods to get what I want.
[ترجمه گوگل]من متهم شده ام که از روش های نامعتبر برای رسیدن به آنچه می خواهم استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان]من متهم به استفاده از روش های بدنام برای رسیدن به چیزی هستم که من می خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had a vaguely disreputable appearance.
[ترجمه گوگل]ظاهری مبهم بدنام داشت
[ترجمه ترگمان]ظاهرش به طرز مبهمی بدنام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some of the more disreputable newspapers made false claims about her private life.
[ترجمه گوگل]برخی از روزنامه های بی اعتبارتر ادعاهای نادرستی در مورد زندگی خصوصی او داشتند
[ترجمه ترگمان]برخی از روزنامه های رسوا کننده ادعاهای نادرستی درباره زندگی خصوصی او می ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This was a disreputable subterfuge, yet it appears that the same sort of procedure is enjoined by the new Act.
[ترجمه گوگل]این یک مزاحمت بدنام بود، اما به نظر می رسد که همان رویه در قانون جدید مقرر شده است
[ترجمه ترگمان]با این وصف، این نشانه بدنامی بود، با این حال به نظر می رسه که این روش در حال اجرای قانون جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jack usually got his information from fairly disreputable sources.
[ترجمه گوگل]جک معمولاً اطلاعات خود را از منابع نسبتاً نامعتبر به دست می آورد
[ترجمه ترگمان]جک معمولا اطلاعات خود را از منابع نسبتا بدنامی می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some disreputable agencies try to charge just for putting your name on their lists although this is illegal.
[ترجمه گوگل]برخی از آژانس های نامعتبر سعی می کنند فقط برای قرار دادن نام شما در لیست های خود هزینه دریافت کنند، اگرچه این غیرقانونی است
[ترجمه ترگمان]برخی از آژانس های بدنام تلاش می کنند تا نام شما را در لیست خود قرار دهند، اگرچه این کار غیر قانونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But disreputable, illiterate and ignorant though he was, Fegelein seems to have been possessed of a simon-pure instinct for survival.
[ترجمه گوگل]اما به نظر می‌رسد که فگلاین بی‌اعتبار، بی‌سواد و نادان بود، غریزه‌ای برای بقا داشت
[ترجمه ترگمان]اما بدنامی، بی سواد و نادان، هر چند که این طور فکر می کرد، انگار که او از یک غریزه صحیح برای زنده ماندن در امان بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What has Krogstad done that Torvald finds so disreputable?
[ترجمه گوگل]کروگستاد چه کرده است که توروالد را اینقدر بدنام می داند؟
[ترجمه ترگمان]مگر چه کرده است که این Torvald این قدر بدنام است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After the disreputable Hanoverian kings, it was high time the monarchy became more respectable. That was the opinion of Queen Victoria and her husband, Prince Albert of Saxe-Coburg-Gotha.
[ترجمه گوگل]پس از پادشاهان بدنام هانوفر، زمان آن رسیده بود که سلطنت محترم تر شود این نظر ملکه ویکتوریا و همسرش شاهزاده آلبرت ساکس کوبورگ گوتا بود
[ترجمه ترگمان]بعد از پادشاهان disreputable disreputable، دوران طولانی سلطنت بیشتر شد این عقیده ملکه ویکتوریا و شوهرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A woman regarded as disreputable or shrewish.
[ترجمه گوگل]زنی که بدنام یا زیرک محسوب می شود
[ترجمه ترگمان]زنی را به عنوان بدنام یا shrewish تلقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why else would I have chosen such a disreputable looking cretin?
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت چرا باید چنین کرتینی به ظاهر بدنام را انتخاب می کردم؟
[ترجمه ترگمان]وگرنه چه دلیلی داشت که چنین بدنام را انتخاب می کردم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی اعتبار مایه رسوایی (صفت)
disreputable

بد نام (صفت)
unpopular, errant, infamous, stigmatic, disreputable, stigmatist, raffish

انگلیسی به انگلیسی

• discreditable, lacking honor; having a bad reputation
if someone is disreputable, they are not respectable or trustworthy.

پیشنهاد کاربران

۱. ننگین. شرم آور. نامشروع. زشت ۲. بدنام. ناباب ۳. {سر و وضع} نامرتب. نامناسب. زننده
مثال:
A person does a good deed, then several disreputable people start questioning him about why he did that.
...
[مشاهده متن کامل]

یک شخصی یک عمل خوب انجام می دهد، بعد چند نفر آدم بدنام شروع می کنند سوال کردن از او درباره اینکه چرا این کار را انجام دادی.

بدنام، بی آبرو، رسوا

بپرس