disquietude

/dɪsˈkwaɪətjuːd//dɪsˈkwaɪətjuːd/

معنی: اشفتگی، ناراحتی، اضطراب، تشویش، بی قراری
معانی دیگر: دلواپسی، دل شوره، تاسگی، تلواسه، دل شوریدگی

جمله های نمونه

1. the father's death added to his disquietude about the future
مرگ پدر نگرانی او را نسبت به آینده بیشتر کرد.

2. If you find it full of worries and disquietude, split by the noise of the streets, bombarded by bills and emails and smoke, come to me and find your peace.
[ترجمه گوگل]اگر آن را مملو از نگرانی و آشفتگی یافتید، در سر و صدای خیابان ها شکافته شده، با قبض ها و ایمیل ها و دود بمباران شده است، به سراغ من بیایید و آرامش خود را بیابید
[ترجمه ترگمان]اگر آن را پر از نگرانی و اضطراب پر کنید، با سر و صدای خیابان ها که با قبوض و ایمیل و سیگار بمباران می شوند، به من مراجعه کنید و آرامش خود را پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All hearts beat with disquietude, save only the heart of Michel Arden.
[ترجمه گوگل]همه قلب ها با اضطراب می تپند، به جز قلب میشل آردن
[ترجمه ترگمان]همه دل های پر از اضطراب و اضطراب فقط قلب میشل آردن را نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The disquietude of his air, the somewhat apprehensive impatience of his manner, surprised me.
[ترجمه گوگل]آشفتگی هوای او، بی حوصلگی تا حدودی دلهره آور رفتارش، مرا شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان]حالت اضطراب و نگرانی از حالت چهره اش، از دیدن من متعجب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Causes for disquietude there are none so long as this blessed sentence is true.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که این جمله مبارک درست باشد، هیچ دلیلی برای تشویش وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]علل اضطراب ناشی از اضطراب تا زمانی که این جمله فرخنده حقیقت داشته باشد وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Franz felt a shudder run through his veins at observing that the feeling of the duke and the countess was so much in unison with his own personal disquietude .
[ترجمه گوگل]فرانتس با مشاهده اینکه احساس دوک و کنتس بسیار با نگرانی شخصی او هماهنگ است، لرزی در رگهایش جاری شد
[ترجمه ترگمان]فرانز مشاهده کرد که احساس دوک و کنتس با حالت اضطراب شخصی خود به هیجان آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. EXAMPLE: Since sales are down and several departments in our company have been closed abruptly, there is a widespread disquietude among our employees.
[ترجمه گوگل]مثال: از آنجایی که فروش کاهش یافته است و چندین بخش در شرکت ما به طور ناگهانی تعطیل شده اند، ناآرامی گسترده ای در بین کارمندان ما ایجاد شده است
[ترجمه ترگمان]مثال: از آنجا که فروش پایین آمده است و چندین بخش در شرکت ما به طور ناگهانی بسته شده اند، در بین کارکنان ما، یک نگرانی عمده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The lines of his fastidious face showed a vague disquietude.
[ترجمه گوگل]خطوط چهره سختگیر او نشان از اضطراب مبهمی داشت
[ترجمه ترگمان]خطوط چهره عبوس او حالت اضطراب مبهمی را به خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It indicated the restless vivacity of her spirit, which to-day was doubly indefatigable in its tiptoe dance, because it was played upon and vibrated with her mother's disquietude.
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده نشاط بی قرار روح او بود، که امروز در رقص نوک پا خستگی مضاعف داشت، زیرا با ناراحتی مادرش نواخته می شد و می لرزید
[ترجمه ترگمان]نشاط و نشاط روحی او را نشان می داد، که آن روز، در پنجه پا روی نوک پنجه، دو برابر شده بود، زیرا با نگرانی مادرش روی نوک پنجه نرم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. "No, excellency, no," returned the steward, with a sort of nervous trembling, which Monte Cristo, a connoisseur in all emotions, rightly attributed to great disquietude.
[ترجمه گوگل]مباشر با نوعی لرزش عصبی پاسخ داد: نه، عالیجناب، نه، که مونت کریستو، یک خبره در تمام احساسات، به درستی آن را به نگرانی شدید نسبت داد
[ترجمه ترگمان]برتکسیو گفت: نه، حضرت اشرف! نه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

ناراحتی (اسم)
ailment, irritation, discomfort, turmoil, worriment, inconvenience, disturbance, discomfiture, disquietude, inquietude, discommodity, incommodity, malaise

اضطراب (اسم)
ferment, worriment, feeze, anguish, unrest, commotion, fury, anxiety, worry, disquietude, inquietude, discomposure

تشویش (اسم)
phobia, perturbation, anxiety, disquietude, inquietude

بی قراری (اسم)
disquiet, unrest, worry, disquietude, inquietude, fidget, malaise, mutability, dysphoria, fidgetiness

انگلیسی به انگلیسی

• anxiety, uneasiness, lack of calm

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A feeling of unease or worry 😟
🔍 مترادف: Unease
✅ مثال: There was a palpable disquietude among the employees after the announcement of layoffs.

بپرس