disquiet

/ˌdɪˈskwaɪət//dɪsˈkwaɪət/

معنی: ناارامی، بی قراری، بی قرار، ناراحت کردن، مضطرب ساختن، اشفتن، بیارام کردن، اسوده نگذاشتن
معانی دیگر: ناآرام کردن، مشوش کردن، نگران کردن، دلواپس کردن، ناآرامی، تشویش، نگرانی، دل شوریدگی، دلواپسی، دلهره، نداشتن آرامش

جمله های نمونه

1. his disquiet could be seen in his face
دلواپسی او از چهره اش هویدا بود.

2. why should we disquiet ourselves in vain in the attempt to control our destiny
چرا بایستی با کوشش بیهوده در راه مهارسازی سرنوشت،خود را دچار دل شوریدگی کنیم.

3. I must say that bad news disquiet me a great deal.
[ترجمه گوگل]باید بگویم که اخبار بد من را بسیار ناراحت کرده است
[ترجمه ترگمان]باید بگویم که این خبر بد، من را خیلی آزار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His appointment caused disquiet among members.
[ترجمه گوگل]انتصاب او باعث ایجاد ناراحتی در بین اعضا شد
[ترجمه ترگمان]انتصاب وی موجب ناآرامی اعضای خانواده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is growing public disquiet about the cost of such policing.
[ترجمه گوگل]نگرانی مردم در مورد هزینه چنین پلیسی رو به افزایش است
[ترجمه ترگمان]نگرانی عمومی در مورد هزینه چنین پلیسی در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is considerable public disquiet about the safety of the new trains.
[ترجمه گوگل]نگرانی عمومی در مورد ایمنی قطارهای جدید وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نگرانی عمومی قابل توجهی در مورد ایمنی قطارهای جدید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The strength of the dollar is causing considerable disquiet on the Stock Exchange.
[ترجمه گوگل]افزایش ارزش دلار در بورس اوراق بهادار را به شدت نگران کرده است
[ترجمه ترگمان]قدرت دلار موجب ناآرامی قابل توجهی در بورس اوراق بهادار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The British government threatened to make public its disquiet but then pulled back.
[ترجمه گوگل]دولت بریتانیا تهدید کرد که ناراحتی خود را علنی خواهد کرد اما پس از آن عقب نشینی کرد
[ترجمه ترگمان]دولت بریتانیا تهدید کرد که ناآرامی خود را علنی کند، اما بعد عقب نشینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The leader's decline in popularity is causing disquiet among supporters.
[ترجمه گوگل]کاهش محبوبیت رهبر باعث ایجاد ناراحتی در میان حامیان شده است
[ترجمه ترگمان]کاهش محبوبیت این رهبر باعث ناآرامی در بین طرفداران شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her disquiet made us uneasy too.
[ترجمه گوگل]ناراحتی او ما را هم ناراحت کرد
[ترجمه ترگمان]نا امیدی او ما را ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The disquiet will boil over in the long run.
[ترجمه گوگل]این ناراحتی در دراز مدت به جوش خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]The در راه طولانی به جوش خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hypnotherapy can also help relieve profound feelings of disquiet or anxiety.
[ترجمه گوگل]هیپنوتیزم درمانی همچنین می تواند به تسکین احساسات عمیق اضطراب یا اضطراب کمک کند
[ترجمه ترگمان]هم چنین بلبل می تواند به تسکین احساسات عمیق نا آرامی و اضطراب کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Department of Health is aware of the disquiet among dentists.
[ترجمه گوگل]وزارت بهداشت از نگرانی بین دندانپزشکان آگاه است
[ترجمه ترگمان]وزارت بهداشت از نا آرامی در بین dentists آگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Disquiet that the apology was a beautiful gesture but a theological mistake bubbled to the surface last week.
[ترجمه گوگل]نگرانی از اینکه عذرخواهی یک حرکت زیبا بود، اما یک اشتباه الهیاتی در هفته گذشته ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]disquiet اظهار داشت که این عذرخواهی یک حرکت زیبا بود، اما یک اشتباه کلامی در هفته پیش به سطح آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There may be cases where there is parliamentary disquiet over a ministerial proposal and then the minister has a change of mind.
[ترجمه گوگل]ممکن است مواردی پیش بیاید که مجلس بر سر پیشنهاد وزیری ناآرامی ایجاد کند و بعد نظر وزیر تغییر کند
[ترجمه ترگمان]ممکن است مواردی وجود داشته باشد که در مورد یک پیشنهاد وزرا نا آرامی پارلمانی وجود دارد و سپس وزیر تغییر عقیده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناارامی (اسم)
disquiet, unrest

بی قراری (اسم)
disquiet, unrest, worry, disquietude, inquietude, fidget, malaise, mutability, dysphoria, fidgetiness

بی قرار (صفت)
agog, disquiet, restless, fidgety, hectic, restive, variable, lubricious

ناراحت کردن (فعل)
incommode, unsettle, discomfort, disquiet, discomfiture, distemper, knock up, discommode, discomfit, perturb

مضطرب ساختن (فعل)
discompose, disquiet, disturb

اشفتن (فعل)
fluster, agitate, trouble, shake, disquiet, disturb, flurry, frazzle, upset, perturb

بیارام کردن (فعل)
disquiet

اسوده نگذاشتن (فعل)
disquiet

انگلیسی به انگلیسی

• anxiety, worry, uneasiness, agitation
cause worry, make uneasy, disturb
disquiet is a feeling of worry or anxiety; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. نگران کردن . دچار تشویش کردن ۲. نگرانی. تشویش. دلهره
مثال:
So let there be no disquiet in your heart on its account
پس اجازه نده هیچ نگرانی در قلبت بخاطر بیان آن دست دهد.
جنجال ، آشوب
جنجالی، پرآشوبی، آشوب برانگیزی، هیاهو

بپرس