1. to dispute an enemy's possession of land
در مقابل تصرف زمین توسط دشمن مقاومت به خرج دادن
2. beyond dispute
غیرقابل بحث،قطعی،واضح،بی چون و چرا
3. in dispute
قابل بحث،مورد بحث،مورد مذاکره،تحت بررسی
4. industrial dispute
(انگلیس) عدم توافق کارگران و کارفرمایان
5. a philosophical dispute
بحث فلسفی
6. an acrimonious dispute
مشاجره ی تند و تلخ
7. the philosophers' dispute over the meaning of justice
بحث فلاسفه درباره ی معنی عدالت
8. we will dispute every inch of our ground
ما برای هر وجب از خاکمان ستیز خواهیم کرد.
9. parties to the dispute
اصحاب دعوی،طرف های دادخواهی
10. the subject of dispute and disagreement
مایه ی بحث و عدم توافق
11. to settle a dispute
اختلاف را برطرف کردن
12. both sides in the dispute have agreed to go to arbitration
هر دو طرف مرافعه قبول کرده اند که به داور مراجعه کنند.
13. to engage one in a dispute
کسی را به جروبحث کشاندن
14. a discussion that resolved itself into dispute
مذاکره ای که تبدیل به جدال شد
15. the two countries submitted their border dispute to an international court
دو کشور مناقشات مرزی خود را به دادگاه بین المللی ارجاع کردند.
16. to conciliate (between) the parties in a dispute
طرفین مشاجره را با هم آشتی دادن
17. as the two brothers were involved in a dispute over the division of the inheritance, they chose seyed mehdi as arbiter
چون دو برادر سر تقسیم ارث اختلاف داشتند،سید مهدی را حکم قرار دادند.
18. His theories are open to dispute .
[ترجمه گوگل]نظریات او قابل مناقشه است
[ترجمه ترگمان]نظریه های او برای بحث باز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نظریه های او برای بحث باز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. The union is in dispute with management over working hours.
[ترجمه گوگل]اتحادیه بر سر ساعت کاری با مدیریت اختلاف دارد
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه در حال مشاجره با مدیریت در طول ساعات کاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این اتحادیه در حال مشاجره با مدیریت در طول ساعات کاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. I often dispute against my friends.
[ترجمه گوگل]من اغلب با دوستانم دعوا می کنم
[ترجمه ترگمان]من اغلب در مقابل دوستانم بحث می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من اغلب در مقابل دوستانم بحث می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. The matter was settled beyond dispute by the court judgment .
[ترجمه گوگل]این موضوع بدون اختلاف با رای دادگاه حل و فصل شد
[ترجمه ترگمان]حکم دادگاه در آن سوی اختلاف حل و فصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]حکم دادگاه در آن سوی اختلاف حل و فصل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. Don't let a little dispute break up a great friendship.
[ترجمه شان] اجازه ندهید که یک بگومگوی کوچک، سبب گسستن دوستی های بزرگ شود.|
[ترجمه گوگل]اجازه نده یک مشاجره کوچک یک دوستی بزرگ را از بین ببرد[ترجمه ترگمان]یک مشاجره کوچک باعث جدایی یک دوستی بزرگ نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. He was asked to adjudicate on the dispute.
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد که در مورد این اختلاف قضاوت کند
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد که بر روی این اختلاف پافشاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد که بر روی این اختلاف پافشاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. They have been unable to settle/resolve the dispute over working conditions.
[ترجمه گوگل]آنها نتوانسته اند اختلاف بر سر شرایط کاری را حل و فصل کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانسته اند حل و فصل اختلاف بر سر شرایط کاری را حل کنند \/ حل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانسته اند حل و فصل اختلاف بر سر شرایط کاری را حل کنند \/ حل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. I reconciled the dispute among the boys.
[ترجمه گوگل]من اختلاف بین پسرها را آشتی دادم
[ترجمه ترگمان]من مشاجره بین بچه ها را حل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من مشاجره بین بچه ها را حل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید