disproportion

/ˌdɪsprəˈpɔːrʃn̩//ˌdɪsprəˈpɔːʃn̩/

معنی: بیقوارگی
معانی دیگر: عدم تناسب، ناهمگری، عدم توازن، بی تناسب، عدم تجانس

جمله های نمونه

1. the disproportion between incomes and expenses
عدم تناسب درآمدها و هزینه ها

2. Its length is rather disproportioned to its breadth.
[ترجمه گوگل]طول آن نسبتاً با عرض آن نامتناسب است
[ترجمه ترگمان]طول آن نسبتا نزدیک به عرض آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The disproportion between x votes and no seats is apparent.
[ترجمه گوگل]عدم تناسب بین x رای و بدون کرسی آشکار است
[ترجمه ترگمان]عدم تناسب بین رای x و بدون صندلی آشکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The North has a positive disproportion of higher education institutions, and so the intellectual power of centres of research.
[ترجمه گوگل]شمال دارای عدم تناسب مثبت موسسات آموزش عالی و بنابراین قدرت فکری مراکز تحقیقاتی است
[ترجمه ترگمان]شمال دارای عدم تناسب مثبت موسسات آموزش عالی و بنابراین قدرت عقلانی مراکز تحقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In recent years, the gender disproportion problem of newly - born population is growing more and more serious.
[ترجمه گوگل]در سال‌های اخیر، مشکل عدم تناسب جنسیتی در جمعیت تازه متولد شده بیشتر و جدی‌تر شده است
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر، مشکل نابرابری جنسیتی در جامعه تازه متولد شده، بیشتر و جدی تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In my opinion, the bigger issue is the disproportion of the media coverage and the hypocrisy of some of your critics.
[ترجمه گوگل]به نظر من مسئله بزرگتر عدم تناسب پوشش رسانه ای و ریاکاری برخی از منتقدان شماست
[ترجمه ترگمان]به نظر من، مساله بزرگ تر عدم تناسب پوشش رسانه ای و ریاکاری برخی از منتقدان شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Due to the technology development disproportion of optical fiber transmission and electronics, the core router as network node has become the main bottleneck in the progress of modern networks.
[ترجمه گوگل]با توجه به عدم تناسب توسعه فناوری انتقال فیبر نوری و الکترونیک، روتر هسته به عنوان گره شبکه به گلوگاه اصلی در پیشرفت شبکه های مدرن تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]با توجه به عدم تناسب توسعه فن آوری بین انتقال فیبر نوری و الکترونیک، مسیریاب اصلی به عنوان یک گره شبکه، تبدیل به محدودیت اصلی در پیشرفت شبکه های مدرن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These particularities exhibited profoundly both in the utmost disproportion in dimensional distributions and multiplicity in the function that they could play.
[ترجمه گوگل]این ویژگی‌ها هم در توزیع‌های ابعادی و هم در عملکردی که می‌توانستند انجام دهند، عمیقاً بی‌تناسب بودند
[ترجمه ترگمان]این ویژگی ها، در توزیع ابعادی و تعدد در تابعی که می توانستند ایفا کنند، عمیقا به نمایش گذاشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This paper had discussed some questions about disproportion, orientation and rearrangement in Friedel—Crafts alkylation from the opinion of the kinetic control and thermodynamical control.
[ترجمه گوگل]این مقاله برخی از سوالات را در مورد عدم تناسب، جهت گیری و بازآرایی در آلکیلاسیون فریدل-کاردستی از نظر کنترل جنبشی و کنترل ترمودینامیکی مورد بحث قرار داده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله در آلکیلاسیون فریدل - کرافت از نظر کنترل کینتیک و کنترل thermodynamical سوالاتی در مورد عدم تناسب، جهت گیری و ترتیب مجدد در آلکیلاسیون فریدل - کرافت به بحث گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I felt a disproportion between my day-time and night-time knowledge of Chloe, between the intimacy that contact with her body implied and the largely unknown realms of the rest of her life.
[ترجمه گوگل]من بین دانش روز و شبم از کلویی، بین صمیمیت که تماس با بدن او حاکی از آن بود و قلمروهای ناشناخته باقی مانده زندگی او، احساس نامتناسبی داشتم
[ترجمه ترگمان]بین من و زمان و زمان - زمان - زمان - زمان - زمان و آشنایی با کلویی را احساس کردم که ارتباط با بدن او به طور ضمنی و مشرف به قلمروهای مختلف زندگی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It seems to me that you've got disproportion of lots of men, can your campaign to increase the proportion of women?
[ترجمه گوگل]به نظر من تعداد زیادی از مردان نامتناسب دارید، آیا کمپین شما می تواند نسبت زنان را افزایش دهد؟
[ترجمه ترگمان]به نظر من شما عدم تناسب تعداد زیادی از مردان را دارید، آیا می توانید مبارزه خود را با افزایش نسبت به زنان افزایش دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. the disproportion between the extra responsibilities and the small salary increase.
[ترجمه گوگل]عدم تناسب بین مسئولیت های اضافی و افزایش اندک حقوق
[ترجمه ترگمان]عدم تناسب بین مسئولیت های اضافی و افزایش حقوق ناچیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Apart from any disproportion of the sexes, we might expect the more engaging females of a horde to be surrounded by suitors.
[ترجمه گوگل]جدای از هر گونه عدم تناسب جنسیتی، ممکن است انتظار داشته باشیم که زنان جذاب تر یک گروه گروهی توسط خواستگاران محاصره شوند
[ترجمه ترگمان]جدا از هر گونه عدم تناسب و عدم تناسب بین زن و مرد، ممکن است انتظار داشته باشیم که زنان بیشتری در میان گروهی قرار بگیرند که توسط خواستگاران محاصره شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You can see the disproportion between the font size and the size of the icons.
[ترجمه گوگل]شما می توانید عدم تناسب بین اندازه فونت و اندازه آیکون ها را مشاهده کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید تناسب بین اندازه فونت و اندازه شمایل را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی قوارگی (اسم)
disproportion, ugliness

تخصصی

[ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسبی

انگلیسی به انگلیسی

• lack of proportion, asymmetry, imbalance, discrepancy
disproportion is a state in which two things are unequal; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ناصواب، نادرست
نامتناسب، نا مناسب، غیرمجاز
ناهماهنگی

بپرس