dispraise


معنی: سرزنش کردن، نکوهش کردن، بد دانستن، کم گرفتن، از بهای چیزی کاستن
معانی دیگر: (مورد بدگویی و انتقاد قرار دادن) نکوهیدن، بدگویی کردن

جمله های نمونه

1. He dispraised the film in a few words.
[ترجمه گوگل]او در چند کلمه فیلم را تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان]او فیلم را با چند کلمه عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Father dispraised him severely.
[ترجمه گوگل]پدر او را به شدت تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان]پدر با لحن خشنی به او گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Neither praise nor dispraise yourself; your actions serve the turn.
[ترجمه گوگل]نه خود را تحسین کنید و نه خود را تحقیر کنید اقدامات شما در خدمت نوبت است
[ترجمه ترگمان]نه تمجید و نه از dispraise، اعمال شما به نوبه خود خدمت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. That may sound as though I'm intending to dispraise the book, but to the contrary; I think it's a fine piece of work in lots of ways.
[ترجمه گوگل]ممکن است به نظر برسد که من قصد دارم کتاب را تحقیر کنم، اما برعکس من فکر می کنم از بسیاری جهات کار خوبی است
[ترجمه ترگمان]شاید این صدا طوری باشد که انگار من قصد دارم از dispraise book، بلکه برعکس؛ فکر می کنم که کار بسیار خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Its starting - point is self - dispraise, and its great enemy is conceit.
[ترجمه گوگل]نقطه شروع آن تحقیر نفس است و دشمن بزرگش خودپسندی
[ترجمه ترگمان]نقطه شروع آن خود - dispraise است و دشمن بزرگ آن، تکبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

نکوهش کردن (فعل)
reprove, criticize, dispraise

بد دانستن (فعل)
irk, loathe, proscribe, dispraise, deprecate, discountenance

کم گرفتن (فعل)
dispraise, disparage, disesteem

از بهای چیزی کاستن (فعل)
dispraise

انگلیسی به انگلیسی

• act of speaking disdainfully of someone or something; censure

پیشنهاد کاربران

بپرس