displeasure

/ˌdɪˈspleʒər//dɪsˈpleʒə/

معنی: رنجش، صدمه، نارضایتی، ناخشنودی، رنجیدگی
معانی دیگر: نارضایی، خشم

جمله های نمونه

1. he hummed his displeasure
او با من من کردن ناخشنودی خود را نشان داد.

2. she marked her displeasure by a frown
او ناخشنودی خود را با اخم و تخم کردن هویدا کرد.

3. his words aroused high displeasure
حرف های او موجب رنجش شدید شد.

4. the guests could hardly hide their displeasure
مهمانان به سختی توانستند ناخشنودی خود را پنهان کنند.

5. her frown was an indication of her displeasure
اخم کردن او نشانه ی ناخشنودی او بود.

6. His tactless words had incurred his father's deep displeasure.
[ترجمه گوگل]سخنان بی تدبیر او ناراحتی عمیق پدرش را برانگیخته بود
[ترجمه ترگمان]حرف های مودبانه او باعث رنجش و نارضایتی پدرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has been very vocal in his displeasure over the results.
[ترجمه گوگل]او در نارضایتی خود از نتایج بسیار پر سر و صدا بوده است
[ترجمه ترگمان]اون خیلی از این نتیجه رسیده که اون نارضایتی خودش رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He made no attempt to hide his displeasure.
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای پنهان کردن ناراحتی خود نکرد
[ترجمه ترگمان]او سعی نکرد نارضایتی خود را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He made his displeasure patently obvious.
[ترجمه گوگل]او نارضایتی خود را آشکارا آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]He را اشکارا از کار انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His words implied displeasure.
[ترجمه گوگل]سخنان او حاکی از نارضایتی بود
[ترجمه ترگمان]کلماتش حاکی از نارضایتی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She wondered what she'd done to incur his displeasure this time.
[ترجمه گوگل]او متعجب بود که این بار چه کرده است که نارضایتی او را به همراه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]از خودش می پرسید که این بار تا چه حد ناراحت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She made no attempt to hide her displeasure at the prospect.
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای پنهان کردن نارضایتی خود از احتمالی انجام نداد
[ترجمه ترگمان]او سعی نکرد که از این وضع ناراضی به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He dared his grandfather's displeasure when he left the family business.
[ترجمه گوگل]او جرأت نارضایتی پدربزرگش را هنگام ترک تجارت خانوادگی داشت
[ترجمه ترگمان]وقتی کار خانوادگی را ترک کرد، جرات کرده بود که از پدربزرگش ناراحت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their displeasure at being kept waiting was clear.
[ترجمه گوگل]نارضایتی آنها از منتظر ماندن واضح بود
[ترجمه ترگمان]نارضایتی آن ها از اینکه مدام انتظار می کشیدند آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He mugged displeasure at the suggestion.
[ترجمه گوگل]او با این پیشنهاد نارضایتی خود را از بین برد
[ترجمه ترگمان]از این پیشنهاد رنجیده خاطر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The low mewling sound it made indicated its displeasure; those long, clawed fingers rubbed the bridge of its nose.
[ترجمه گوگل]صدای غوغایی که می داد نشان از نارضایتی آن داشت آن انگشتان دراز و پنجه دار، پل بینی اش را می مالیدند
[ترجمه ترگمان]صدای mewling را که حاکی از نارضایتی او بود نشان می داد؛ آن انگشت های دراز و ناخن های تیزش پل را به هم مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

صدمه (اسم)
indemnity, hurt, shock, harm, maim, concussion, injury, disservice, displeasure, scathe

نارضایتی (اسم)
discontent, dissatisfaction, displeasure, incommodity

ناخشنودی (اسم)
unpleasantness, discontent, dissatisfaction, displeasure

رنجیدگی (اسم)
displeasure, grump

انگلیسی به انگلیسی

• disapproval, dissatisfaction
displeasure is a feeling of dissatisfaction or annoyance.

پیشنهاد کاربران

1. رنجش. ناخشنودی. نارضایتی. کدورت 2. عصبانیت. خشم.
مثال:
they signaled displeasure by refusing to cooperate
آنها نارضایتی خود را با امتناع از همکاری کردن نشان دادند.
He made his displeasure patently obvious.
او خشم و عصبانیت خودش را به وضوح آشکار کرد.
ناخشنودی ، نارضایتی ، رنجش ، ناراحتی
ناخوشنودی

بپرس