displacement

/ˌdɪˈspleɪsmənt//dɪsˈpleɪsmənt/

معنی: جابجا شدگی، تغییر مکان، جایگزینی، جانشین سازی، تفاوت مکان
معانی دیگر: جا به جایی، حرکت (از جای اصلی خود)، آوارگی، بی خانمانی، ناجایی، (روان پزشکی) جا به جایی، (کشتی) مقدار جا به جایی آب توسط کشتی، جاستانی، (مکانیک - مقدار گاز یا مایع یا غیره که توسط پیستون جا به جا می شود) ظرفیت پیستون

جمله های نمونه

1. displacement of affect
جا به جایی عاطفه

2. the displacement of a knee joint
جا به جا شدگی مفصل زانو

3. the displacement of the bridge's foundations by the earthquake
جا به جا شدن پایه های پل در اثر زلزله

4. the displacement of the old laws by the new
جایگزینی قوانین جدید به جای قوانین قدیمی

5. No muss, no fuss, just good old displacement.
[ترجمه گوگل]بدون هیاهو، بدون هیاهو، فقط جابجایی خوب قدیمی
[ترجمه ترگمان] نه صدایی، نه سرو صدا، نه شلوغش، فقط یه تغییر قدیمی خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This will result in a downward displacement of the marginal cost curve from to.
[ترجمه گوگل]این منجر به جابجایی رو به پایین منحنی هزینه نهایی از به می شود
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به جابجایی رو به پایین منحنی هزینه حاشیه ای از to می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The displacement of large numbers of rural dwellers to urban areas has increased overcrowding in urban schools.
[ترجمه گوگل]جابجایی تعداد زیادی از ساکنان روستایی به مناطق شهری باعث افزایش ازدحام در مدارس شهری شده است
[ترجمه ترگمان]جابه جایی تعداد زیاد ساکنان روستایی به مناطق شهری باعث افزایش ازدحام در مدارس شهری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Racism is interpreted as a form of displacement and objectification deriving from unhealthy neuroses and personality traits.
[ترجمه گوگل]نژادپرستی به عنوان نوعی جابه‌جایی و عینیت‌سازی که از روان رنجوری ناسالم و ویژگی‌های شخصیتی ناشی می‌شود، تعبیر می‌شود
[ترجمه ترگمان]نژادپرستی به عنوان شکلی از جابجایی و ابژه سازی از ویژگی های شخصیتی و ویژگی های شخصیتی تفسیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We believe the gas-coal displacement option also opens a great variety of possibilities.
[ترجمه گوگل]ما معتقدیم که گزینه جابجایی گاز- زغال سنگ نیز امکانات بسیار متنوعی را باز می کند
[ترجمه ترگمان]ما معتقدیم که گزینه جابجایی ذغال سنگ - ذغال سنگ همچنین انواع زیادی از احتمالات را باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The layering is disrupted by small scale displacement along fault planes.
[ترجمه گوگل]لایه بندی با جابجایی در مقیاس کوچک در امتداد صفحات گسل مختل می شود
[ترجمه ترگمان]لایه بندی، با جابجایی در مقیاس کوچک در امتداد صفحات معیوب، مختل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rotary pumps have a maximum displacement of up to 80m 3 h -
[ترجمه گوگل]پمپ های دوار حداکثر جابجایی تا 80 متر و 3 ساعت دارند -
[ترجمه ترگمان]پمپ های چرخشی حداکثر جابجایی تا ۸۰ متر ۳ ساعت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In those circumstances, the displacement system provides its own self-fulfilling momentum.
[ترجمه گوگل]در آن شرایط، سیستم جابجایی حرکت خودشکوفایی خود را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]در آن شرایط، سیستم جابجایی، حرکت خود را برای خود فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The displacement of oil in the industrial oil boiler sector would then be complete.
[ترجمه گوگل]سپس جابجایی نفت در بخش دیگ‌های نفت صنعتی کامل می‌شود
[ترجمه ترگمان]پس از آن جابجایی نفت در بخش نفت صنعتی تکمیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This displacement allows a strong interaction with the N terminus of the repressor B helix.
[ترجمه گوگل]این جابجایی امکان تعامل قوی با انتهای N مارپیچ سرکوبگر B را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]این جابجایی باعث برهمکنش قوی با پایانه پایانه N B می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The technology to implement the displacement of oil by burning coal with gas does riot compare in complexity with these wartime developments.
[ترجمه گوگل]فناوری اجرای جابجایی نفت با سوزاندن زغال سنگ با گاز در مقایسه با پیچیدگی این تحولات زمان جنگ، شورش می کند
[ترجمه ترگمان]تکنولوژی برای اجرای جابجایی نفت به وسیله سوزاندن زغال سنگ با گاز در مقایسه با این تحولات زمان جنگ با پیچیدگی قابل مقایسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جابجا شدگی (اسم)
dislocation, displacement, translocation, transposition

تغییر مکان (اسم)
move, movement, shift, displacement

جایگزینی (اسم)
replacement, substitution, displacement, embedment, supersedence

جانشین سازی (اسم)
displacement, subrogation

تفاوت مکان (اسم)
displacement

تخصصی

[سینما] جابجایی
[عمران و معماری] تغییر مکان - جابجایی - تغییرجا - جابجا شدن
[کامپیوتر] تغییر مکان ؛ اختلاف مکان ؛ جابجایی
[برق و الکترونیک] جا به جایی
[زمین شناسی] تغییر مکان، جابجایی، جابجا شدن -تغییر جا
[نساجی] جابجایی - تغییر مکان - تعویض
[ریاضیات] جا به جا شدن، تعویض، جابجایی، تغییر مکان، جابجا کردن، جابجا شدن، جابجا شدگی
[معدن] جابهجایی (نگهداری)
[پلیمر] جابجایی، جانشینی

انگلیسی به انگلیسی

• act of moving something from its usual place; condition of being displaced; replacing of one thing with another
displacement is the removal of something from its usual position by something which then occupies that position.
displacement is also the forcing of people away from the area or country where they live.
the displacement of a liquid is the weight or volume that is displaced by an object submerged or floating in it, for example the weight of water displaced by a ship floating in it; a technical use.

پیشنهاد کاربران

سردرگمی
جابه جایی
در اسمارت مانی یعنی حرکت شارپی قیمت در یک زمان کوتاه تا جهت روند مشخص شود.
[روانشناسی] فرافکنی
از جاکن شدگی
a property of language that allows users to talk about things and events not present in the immediate environment
آوارگی، کوچ اجباری/ ترک شغل اجباری
✅آوارگی - بی خانمانی
Abdollahian did not elaborate but said Iran “opposes war and ⭐displacement⭐ of human beings in Ukraine, " and other paces like Yemen, the Palestinian lands and Afghanistan
ABCnews. com@
displacement ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: جابه‏جایی
تعریف: [روان شناسی] سازوکاری دفاعی که در آن عاطفۀ فرد از تصور یا موضوعی خاص معطوف به تصور یا موضوعی دیگر میشود|||[فیزیک]‏ هرگونه حرکت ذره یا جسم از یک نقطۀ فضا به نقطۀ دیگر
جابجایی ( یکی از مکانیسم های دفاعی )
non - displacement craft
شناورهایی که بر روی سطح آب حرکت می کنند
( دریانوردی ) ( قوانین راه دریایی )
گردگیری کردن و خود را بزرگ نشان دادنDisplacement activity occurs when a conflict arises

مهاجرت، پناه جویی ( بر اثر عوامل طبیعی )
مهندسی عمران : تغییر مکان - جابجایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس