displaced

/ˌdɪˈspleɪs//dɪsˈpleɪs/

(verb transitive) جابجاکردن، جانشین(چیزی)شدن، جای چیزی را عوض کردن، تبعیدکردن

جمله های نمونه

1. the war has displaced thousands of people
جنگ هزاران نفر را بی خانمان کرده است.

2. huge rocks that were displaced by the earthquake
تخته سنگ های بزرگی که توسط زلزله جا به جا شده اند

3. today the car has displaced the horse and buggy
امروز اتومبیل جانشین اسب و درشگه شده است.

4. workers that have been displaced by computers
کارگرانی که به خاطر کامپیوتر کار و زندگی خود را از دست داده اند

انگلیسی به انگلیسی

• moved from its usual place; removed from office; ousted, replaced

پیشنهاد کاربران

کوچاندن
آواره. بی خانمان . بر اثر جنگ یا بلاهای طبیعی خانه و زندگی خود را مجبور بشن ترک کنند
The conflict in Sudan, involving the army and paramilitary forces, has caused a humanitarian crisis with 2. 2 million people displaced from their homes.
...
[مشاهده متن کامل]

درگیری در سودان با مشارکت ارتش و نیروهای شبه نظامی باعث یک بحران انسانی با آواره شدن 2. 2 میلیون نفر از خانه های خود شده است.

displaced
از دوستانی که این معانی ( آواره، در به در و سرگردان، گیج، بلاتکلیف ) رو نوشتند، سپاسگزارم. لطفاً به شاه لیر اثر شکسپیر مراجعه کنید. سپاسگزارم.
1 - someone who has been forced to leave their home, especially because of war or a natural disaster ( = something that causes a lot of damage ) such as an earthquake, flood, etc
آواره ( به دلیل جنگ، حوادت طبیعی مانند زلزله، سیل و. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

- Nearly four months after the hurricane, more than 10, 000 families remain displaced
- They distribute food and other aid to displaced civilians
2 - having been forced to leave your job
بیکار
- The Employment Development Department helps displaced workers find jobs

سرگردان، گیج، بلاتکلیف
در به در
بی خانمان
آواره
جابجا شده
تغییرمکان
جانسوز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس