dispirit

/dɪˈspɪrɪt//dɪˈspɪrɪt/

معنی: افسرده کردن، دلسرد کردن، روحیه را باختن
معانی دیگر: بد روحیه کردن، نومید کردن، دلتنگ کردن

جمله های نمونه

1. The troops were dispirited and disorganised.
[ترجمه گوگل]نیروها ناامید و بی نظم بودند
[ترجمه ترگمان]سربازها درهم ریخته و درهم ریخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She refused to be dispirited by her long illness.
[ترجمه گوگل]او حاضر نشد به خاطر بیماری طولانی خود ناامید شود
[ترجمه ترگمان]او از بیماری طولانی خود ناراضی به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was a really dispirited day.
[ترجمه گوگل]واقعاً روز پریشان بود
[ترجمه ترگمان]واقعا روز بدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He looked so dispirited I took pity on him.
[ترجمه گوگل]به قدری ناامید به نظر می رسید که به او رحم کردم
[ترجمه ترگمان]به قدری ناراحت به نظر می رسید که دلم به حال او می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At last, dispirited and weary, they gave up the search.
[ترجمه گوگل]سرانجام، ناامید و خسته، از جستجو دست کشیدند
[ترجمه ترگمان]سرانجام، خسته و کوفته، جستجو را ول کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was a bit dispiriting to see so few people arriving for the meeting.
[ترجمه گوگل]دیدن تعداد کمی از افراد که برای جلسه آمده اند کمی ناراحت کننده بود
[ترجمه ترگمان]دیدن این همه آدم که برای جلسه می آمدند کمی dispiriting بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Our lack of progress is very dispiriting.
[ترجمه گوگل]عدم پیشرفت ما بسیار ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]عدم پیشرفت ما بسیار پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's very dispiriting for anyone to be out of a job.
[ترجمه گوگل]بیکاری برای هر کسی بسیار آزاردهنده است
[ترجمه ترگمان]این به خاطر هر کسی که از شغل خارج بشه خیلی dispiriting
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I left eventually at six o'clock feeling utterly dispirited and depressed.
[ترجمه گوگل]در نهایت ساعت شش با احساس ناامیدی و افسردگی کامل ترک کردم
[ترجمه ترگمان]سرانجام ساعت شش به کلی افسرده و افسرده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked tired and dispirited.
[ترجمه گوگل]او خسته و ناامید به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]خسته و افسرده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Older people can quickly become dispirited and depressed by chronic illness.
[ترجمه گوگل]افراد مسن می توانند به سرعت در اثر بیماری مزمن دچار ناامیدی و افسردگی شوند
[ترجمه ترگمان]افراد سالمند به سرعت از بیماری مزمن افسرده و افسرده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Pernkopf returned to Vienna a broken and dispirited man.
[ترجمه گوگل]پرنکف مردی شکسته و ناامید به وین بازگشت
[ترجمه ترگمان]پس از بازگشت به وین دل شکسته و دل شکسته به وین بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The passengers made a dispirited trio as they approached Dunbar Castle.
[ترجمه گوگل]مسافران با نزدیک شدن به قلعه دانبار، سه نفر ناامید را تشکیل دادند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به دان Dunbar Castle نزدیک می شدند، مسافران یک گروه سه نفری گرفته و افسرده می ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This results in dispirited performances, sometimes marred by feigned injuries.
[ترجمه گوگل]این منجر به عملکردهای ناامید می شود که گاهی اوقات با آسیب های ساختگی خدشه دار می شود
[ترجمه ترگمان]این منجر به نمایش های dispirited شده و گاهی براثر جراحات مصنوعی خراب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسرده کردن (فعل)
depress, mope, overcloud, dispirit

دلسرد کردن (فعل)
estrange, dissuade, dispirit, disappoint, discourage, dishearten, unnerve

روحیه را باختن (فعل)
dispirit

انگلیسی به انگلیسی

• dishearten, discourage, cause to lose hope or enthusiasm

پیشنهاد کاربران

بپرس