dispensable

/ˌdɪˈspensəbl̩//dɪˈspensəbl̩/

معنی: عرضی، غیر ضروری، چشم پوشیدنی، صرفنظر کردنی، چاره پذیر، معاف کردنی، غیر واجب
معانی دیگر: نابایسته، دورافکندنی

جمله های نمونه

1. basic food is not dispensable but luxuries are quite dispensable
خوراک اصلی غیرضروری نیست ولی تجملات کاملا غیر ضروری است.

2. Delete what is dispensable and give more prominence to the essentials.
[ترجمه گوگل]آنچه غیرقابل استفاده است را حذف کنید و به موارد ضروری اهمیت بیشتری بدهید
[ترجمه ترگمان]آنچه را حذف کنید حذف کنید و برجستگی بیشتری به موارد اساسی بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Since none of the four is dispensable, they are equally important.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که هیچ یک از این چهار مورد غیرقابل استفاده نیستند، به همان اندازه مهم هستند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که هیچ یک از این چهار نفر dispensable نیستند، به همان اندازه مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A garage is useful but dispensable.
[ترجمه گوگل]گاراژ مفید اما غیر قابل مصرف است
[ترجمه ترگمان] یه گاراژ مفید ولی غیرضروری - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It seemed the soldiers were regarded as dispensable - their deaths just didn't matter.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که سربازان غیرقابل استفاده در نظر گرفته می‌شدند - مرگ آنها اهمیتی نداشت
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سربازان به عنوان dispensable regarded - their اهمیتی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They looked on music and art lessons as dispensable.
[ترجمه shahin bahmani] آنها موسیقی و هنر را به عنوان امری غیر ضروری در نظر گرفتند.
|
[ترجمه گوگل]آنها دروس موسیقی و هنر را امری ضروری می‌دانستند
[ترجمه ترگمان]آن ها به موسیقی و درس های هنری به عنوان dispensable نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Even dessert was dispensable, although a choice of liqueurs was on the sideboard.
[ترجمه گوگل]حتی دسر هم غیرقابل مصرف بود، اگرچه انتخابی از لیکور روی بوفه بود
[ترجمه ترگمان]حتی دسر هم dispensable بود، هر چند که یک گیلاس مشروب روی میز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was depressed that this absolutely dispensable element of the culture of his origin had followed them to the United States.
[ترجمه گوگل]او افسرده بود که این عنصر مطلقاً اجتناب ناپذیر فرهنگ مبدأ او آنها را به ایالات متحده دنبال کرده بود
[ترجمه ترگمان]او افسرده بود که این عنصر کاملا \"of فرهنگ او\" آن ها را به ایالات متحده دنبال کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Part-time workers are considered dispensable.
[ترجمه گوگل]کارگران پاره وقت غیر قابل جبران در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]کارگران پاره وقت در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Part-time workers are considered dispensable in times of recession.
[ترجمه گوگل]کارگران پاره وقت در مواقع رکود غیرقابل انصراف در نظر گرفته می شوند
[ترجمه ترگمان]کارگران نیمه وقت در دوران رکود اقتصادی در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wherever conductors are needed, insulators will be in dispensable.
[ترجمه گوگل]هر جا که هادی مورد نیاز باشد، عایق ها غیر قابل استفاده خواهند بود
[ترجمه ترگمان]به هر کجا که لازم باشد، مقره های فوق در dispensable قرار خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both neither is welfare pay, not be dispensable more.
[ترجمه گوگل]هر دو نه بهزیستی پرداخت می شود، نه بیشتر قابل پرداخت
[ترجمه ترگمان]هر دوی این دو نه حقوق رفاهی است و نه بیشتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Otherwise Miller would become a dispensable figurehead.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت میلر تبدیل به یک چهره غیرقابل استفاده می شد
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت میلر به یک رئیس dispensable تبدیل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. KVM often has been long regarded as dispensable standby equipment, until 1995 before beginning to receive attention, of course, the development of the middle there is a background factor.
[ترجمه گوگل]KVM اغلب به عنوان تجهیزات آماده به کار غیر قابل مصرف در نظر گرفته شده است، تا سال 1995 قبل از شروع به جلب توجه، البته، توسعه وسط یک عامل پس زمینه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]KVM اغلب به عنوان تجهیزات آماده به کار در نظر گرفته می شود، تا سال ۱۹۹۵، قبل از شروع توجه، البته، توسعه میانی یک فاکتور پس زمینه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عرضی (صفت)
accidental, transverse, lateral, transversal, latitudinal, dispensable, inconsiderable

غیر ضروری (صفت)
useless, irrelevant, dispensable, unessential, undue, unnecessary, inessential, uncalled-for

چشم پوشیدنی (صفت)
dispensable

صرفنظر کردنی (صفت)
dispensable

چاره پذیر (صفت)
dispensable, remediable

معاف کردنی (صفت)
dispensable

غیر واجب (صفت)
dispensable, unnecessary, inessential

انگلیسی به انگلیسی

• unimportant, may be done without; may be administered, may be handed out
if someone or something is dispensable, they are not really needed.

پیشنهاد کاربران

بپرس