disorientation


روانشناسى : گم گشتگى

جمله های نمونه

1. A vague feeling of disorientation or strangeness relative to the immediate environment.
[ترجمه گوگل]احساس مبهم سرگردانی یا غریبگی نسبت به محیط نزدیک
[ترجمه ترگمان]احساس مبهمی از حواس پرتی یا بیگانگی نسبت به محیط نزدیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A father's self-confidence and certainty were transformed into disorientation, self-doubt and a morbid contemplation of death.
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس و یقین یک پدر به سرگردانی، شک به خود و تفکری بیمارگونه در مورد مرگ تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]اعتماد و اعتماد به نفس و اعتماد به نفس، تبدیل به شک و تردید و تفکر بیمارگونه به مرگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Drug dealing, indiscriminate violence, other crime and family disorientation and disintegration are now all aspects of everyday existence.
[ترجمه گوگل]خرید و فروش مواد مخدر، خشونت بی رویه، سایر جنایات و سرگشتگی و از هم گسیختگی خانواده اکنون همه جنبه های زندگی روزمره هستند
[ترجمه ترگمان]مبارزه با مواد مخدر، خشونت بی هدف، جرائم دیگر و عدم انسجام خانواده همه جنبه های زندگی روزمره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The impact includes the feeling of drowsiness, disorientation, shakiness, dry mouth, blurred vision and an inability to concentrate.
[ترجمه گوگل]این ضربه شامل احساس خواب آلودگی، بی نظمی، لرزش، خشکی دهان، تاری دید و ناتوانی در تمرکز است
[ترجمه ترگمان]این تاثیر شامل احساس خواب آلودگی، حواس پرتی، دهان خشک، دهان خشک، دید تار و ناتوانی در تمرکز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fortunately, disorientation in Headstand subsides fairly quickly. With regular practice, you can begin to experience the benefits which led the yogis to call Sirsasana the "King of Asanas. "
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، سرگردانی در Headstand نسبتاً به سرعت فروکش می کند با تمرین منظم، می‌توانید مزایایی را تجربه کنید که باعث شد یوگی‌ها سیرساسانا را «پادشاه آساناها» خطاب کنند
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، آشفتگی در headstand تقریبا به سرعت کاهش یافته است با تمرین منظم می توانید مزایایی را که منجر به \"پادشاه of\" می شود را تجربه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For all that, Japan's disorientation is about more than the miscalculations of economic policymakers.
[ترجمه گوگل]با تمام این اوصاف، سرگردانی ژاپن چیزی بیشتر از محاسبات نادرست سیاستگذاران اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]برای همه این مشکلات، آشفتگی ژاپن در مقایسه با محاسبات غلط سیاست گذاران اقتصادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A neurologic examination may detect disorientation, abnormal gait, altered reflexes, and sensory or motor neuron . . .
[ترجمه گوگل]معاینه عصبی ممکن است بی جهتی، راه رفتن غیرطبیعی، تغییر رفلکس و نورون حسی یا حرکتی را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]یک بررسی عصبی می تواند حواس پرتی، رفتار غیرطبیعی، واکنش های تغییر یافته، و نورون های حسی یا حرکتی را شناسایی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The current disorientation inside the Forum is solved by creating a new axis for main circulation.
[ترجمه گوگل]بی جهتی فعلی در داخل تالار با ایجاد یک محور جدید برای گردش اصلی حل می شود
[ترجمه ترگمان]آشفتگی موجود درون این فروم با ایجاد یک محور جدید برای گردش اصلی حل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His disorientation was the result of inattention.
[ترجمه گوگل]بی توجهی او نتیجه بی توجهی بود
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل او نتیجه بی اعتنایی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Have you seen him experience any dizziness or disorientation?
[ترجمه گوگل]آیا او را دیده اید که دچار سرگیجه یا سرگیجه شود؟
[ترجمه ترگمان]تا حالا دیدی که دچار سرگیجه یا عدم تعادل؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Disorientation is normal in transport.
[ترجمه گوگل]بی نظمی در حمل و نقل طبیعی است
[ترجمه ترگمان]disorientation در حمل و نقل طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Morris was so stunned by this that he experienced a moment of total disorientation.
[ترجمه گوگل]موریس به قدری از این موضوع مبهوت شده بود که لحظه ای سرگردانی کامل را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]موریس به قدری گیج شده بود که یک لحظه گیجی کامل را تجربه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Parkgoers draw perverse amusement from watching its victims stagger about in a state of vertiginous disorientation, after just one ride.
[ترجمه گوگل]پارک‌بازان از تماشای تلو تلو خوردن قربانیان آن در حالت سردرگمی سرگیجه‌آور، تنها پس از یک بار سواری، لذت می‌برند
[ترجمه ترگمان]و از تماشای قربانیان خود، که پس از یک گردش، دچار سردرگمی می شوند، تفریح می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The elation of witnessing birth may be followed by a sense of disorientation at being a displaced person.
[ترجمه گوگل]شادی شاهد تولد ممکن است با احساس سرگردانی در یک فرد آواره همراه باشد
[ترجمه ترگمان]خوشحالی شاهد تولد را می توان پس از یک حس آشفتگی در یک فرد آواره دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[بهداشت] گم سویی - گم کردن جهت
[روانپزشکی] اختلال موقعیت یابی

انگلیسی به انگلیسی

• lack of orientation, confusion, loss of bearings
disorientation is a feeling of extreme confusion.

پیشنهاد کاربران

گم گشتگی، سرگشتگی
سرگردانی - عدم جهت گیری - عدم جهت یابی
Disorientation is a feeling of confusion or disorientation in which a person feels unsure of their surroundings or their sense of direction. It can be caused by a variety of factors, including illness, injury, medication, or psychological stress
...
[مشاهده متن کامل]

توانایی ضعیف در شناسایی خود یا موقعیت یابی خود در ارتباط با زمان، مکان یا سایر جنبه های اطراف. گمراهی طولانی مدت می تواند مشخصه اختلالات عصبی و روانی باشد. بی توجهی موقتی می تواند ناشی از الکل یا مواد مخدر باشد یا در شرایط استرس حاد، مانند آتش سوزی یا زمین لرزه رخ دهد.
احساس گیجی یا عدم توانایی تفکر واضح، گم گشتگی، عدم وقوف به زمان و مکان
Dehydration can cause disorientation, low blood pressure, kidney failure, and ultimately death
The camera angles give the viewer a strange sense of disorientation
Interrogators exploit the disorientation and disorganization felt by a newly arrived detainee

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/disorientation• https://esanj.ir/mag/dictionary/disorientation• https://esanj.ir/mag/dictionary/disorientation
سویه زدایی
{پزشکی} عدم آگاهی به زمان و مکان
عدم تمرکز
فقدان جهت یابی: به توانایی ضعیف در شناسایی خود یا دیگران، یا موقعیت یابی خود در ارتباط با زمان ، مکان یا سایر جنبه های محیط اطراف اطلاق می شود. به بیان دیگر بیمار نمی داند الان چه موقعی از روز، چه روزی
...
[مشاهده متن کامل]
از هفته یا مثلا چه فصلی از سال است ( عدم آگاهی به زمان ) ، یا نمی داند در کجا است ( عدم آگاهی به مکان ) ، و یا نمی تواند افراد آشنا را شناسایی کند یا با دیدن افراد در موقعیت های مختلف بگوید آن ها چه کسی هستند ( عدم آگاهی به شخص ) . فقدان جهت یابی طولانی مدت می تواند مشخصه اختلالات عصب شناختی و روان شناختی باشد. فقدان جهت یابی موقتی می تواند به دلیل الکل یا مواد مخدر ایجاد شود یا در شرایط استرس حاد، مانند آتش سوزی یا زمین لرزه رخ دهد.

disorientation ( پزشکی )
واژه مصوب: موقعیت‏ناآگاهی
تعریف: حالتی مرضی که موجب فقدان آگاهی نسبت به زمان و مکان و اشخاص شود
فقدان جهت یابی
بی قراری
گیجی
سردرگمی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس