disorientate

/dɪsˈɔːrɪənteɪt//dɪsˈɔːrɪənteɪt/

ازخاورگردانیدن، ازخودبیخودکردن

جمله های نمونه

1. We were quite disorientated by the maze of streets.
[ترجمه گوگل]ما از پیچ و خم خیابان ها کاملاً سرگردان شده بودیم
[ترجمه ترگمان]ما در مسیر پر پیچ وخم کوچه های پر پیچ وخم دیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She felt shocked and totally disorientated.
[ترجمه گوگل]او احساس شوکه و کاملاً سرگردان بود
[ترجمه ترگمان]گیج شده بود و گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Ex-soldiers can be disorientated by the transition to civilian life.
[ترجمه گوگل]سربازان سابق می توانند با گذار به زندگی غیرنظامی سرگردان شوند
[ترجمه ترگمان]سربازان سابق می توانند با انتقال به زندگی مدنی گیج شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt completely disorientated with the jet lag.
[ترجمه گوگل]با جت لگ کاملاً منحرف شدم
[ترجمه ترگمان]من کاملا گیج شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Golding's office was grey and cheerless, with the disorientating feature of being substantially higher than it was wide.
[ترجمه گوگل]دفتر گلدینگ خاکستری و بی‌نشاط بود، با ویژگی گیج‌کننده آن که بسیار بالاتر از پهن بود
[ترجمه ترگمان]دفتر گلدینگ خاکستری و غمگین بود و ویژگی disorientating آن بسیار بالاتر از آن بود که عریض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If a fight takes place in this room, the strains of disorientating Nipponese atonal music can be clearly heard.
[ترجمه گوگل]اگر دعوا در این اتاق اتفاق بیفتد، صدای موسیقی آتونال نیپونز به وضوح شنیده می شود
[ترجمه ترگمان]اگر جنگی در این اتاق رخ دهد، آهنگ موسیقی disorientating Nipponese atonal به وضوح شنیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The minister said he felt disorientated, the blinds were drawn, and he lost track of time.
[ترجمه گوگل]وزیر گفت که احساس سردرگمی می‌کند، پرده‌ها کشیده شده است و زمان را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]وزیر گفت که در گم شده است، کرکره ها بسته بودند و زمان را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whilst a mirror can allow a clear view of a painted ceiling, it can none the less be disorientating and disquieting.
[ترجمه گوگل]در حالی که یک آینه می تواند دید واضحی از سقف رنگ شده را فراهم کند، به هر حال می تواند باعث سردرگمی و ناراحتی شود
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک آینه می تواند نمای روشنی از سقف نقاشی شده را امکان پذیر سازد، اما این می تواند باعث ناراحتی و اضطراب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was a strange, discomfiting and disorientating landscape.
[ترجمه گوگل]منظره ای عجیب، ناراحت کننده و سرگردان بود
[ترجمه ترگمان]منظره ای غریب و عجیب و غریب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Waking with a jump, disorientated for a moment, Hilary stared in disbelief at the kitchen clock.
[ترجمه گوگل]هیلاری که با یک پرش از خواب بیدار شد و برای لحظه ای سرگردان بود، با ناباوری به ساعت آشپزخانه خیره شد
[ترجمه ترگمان]هیلاری با یک جهش در حالی که برای لحظه ای گیج شده بود، با ناباوری به ساعت آشپزخانه خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. With one part of her bemused and disorientated mind she knew that she must call a halt - right now!
[ترجمه گوگل]با بخشی از ذهن متحیر و سرگردان خود می دانست که باید توقف کند - همین الان!
[ترجمه ترگمان]با یک قسمت از حیرت و سردرگمی او می دانست که باید همین الان متوقف شود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The darkness had disorientated him.
[ترجمه گوگل]تاریکی او را سرگردان کرده بود
[ترجمه ترگمان]تاریکی او را گم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You will feel this range of powerful, primal emotions with dizzying, disorientating frequency.
[ترجمه گوگل]شما این طیف از احساسات قدرتمند و اولیه را با فرکانس سرگیجه‌آور و سردرگم‌کننده احساس خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]شما این محدوده احساسات اولیه و اولیه را با فرکانس سرگیجه اور و disorientating احساس خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 3D TV can disorientate the brain, causing eye strain, headaches, nausea and sickness, scientists have warned.
[ترجمه گوگل]دانشمندان هشدار داده اند که تلویزیون سه بعدی می تواند مغز را منحرف کند و باعث خستگی چشم، سردرد، حالت تهوع و بیماری شود
[ترجمه ترگمان]دانشمندان هشدار داده اند که تلویزیون سه بعدی می تواند مغز را کنترل کند و باعث خستگی، سردرد، تهوع و بیماری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Some of them disorientate the prosperity of the object and some others are confined to the teaching aims and methods.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها شکوفایی موضوع را از بین می برند و برخی دیگر به اهداف و روش های آموزشی محدود می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها به کامیابی این موضوع اعتقاد دارند و برخی دیگر به اهداف و روش های تدریس محدود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• confuse, cause to lose one's bearings, cause to lose sense of time and place
if something disorientates you, you become confused or unsure about where you are.

پیشنهاد کاربران

( also, mainly US disorient )
to make someone confused about where they are and where they are going/ It is often used to describe the process of making someone feel lost or disoriented.
کسی را در مورد اینکه کجا هست و کجا می رود گیج کردن
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای توصیف فرآیند ایجاد احساس گمراهی یا سرگشتگی به کسی استفاده می شود.
The strobe lights and loud music at the concert disorientated the audience.
The unfamiliar surroundings disorientated the traveler.
The maze was designed to disorientate the participants.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/disorientate
سر در گم شدن مهبوت شدن
گیج شدن
گنگ بودن

بپرس