disorganization

/ˌdɪˌsɔːrɡənəˈzeɪʃn̩//dɪsˌɔːɡənaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: بهم ریختگی
معانی دیگر: بهم ریختگی

جمله های نمونه

1. It flowed from a degree of social disorganization within these corporations and also from patterns of differential association amongst its higher-level officials.
[ترجمه گوگل]این از درجه ای از بی سازمانی اجتماعی در این شرکت ها و همچنین از الگوهای ارتباط متفاوت در بین مقامات سطح بالاتر آن سرچشمه می گرفت
[ترجمه ترگمان]این جریان از نوعی به هم ریختگی اجتماعی در این شرکت ها و همچنین از الگوهای ارتباط افتراقی در میان مقامات سطح بالاتر آن جریان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. So I cannot blame it on my disorganization.
[ترجمه گوگل]بنابراین نمی توانم آن را به خاطر بی نظمی ام مقصر بدانم
[ترجمه ترگمان]پس من نمیتونم اون رو تو disorganization سرزنش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Disorganization is the main thing you want to avoid when working so never undercut your productivity.
[ترجمه گوگل]بی‌سازمانی اصلی‌ترین چیزی است که هنگام کار می‌خواهید از آن اجتناب کنید، بنابراین هرگز بهره‌وری خود را کاهش ندهید
[ترجمه ترگمان]Disorganization مهم ترین چیزی است که شما می خواهید از زمانی که کار می کنید هرگز بهره وری خود را کاهش ندهید، اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With East European upheaval and Soviet disorganization, the world socialism failed in succession.
[ترجمه گوگل]با تحولات اروپای شرقی و به هم ریختگی شوروی، سوسیالیسم جهانی پی در پی شکست خورد
[ترجمه ترگمان]با تحول اروپای شرقی و disorganization شوروی، سوسیالیسم جهان در جانشینی شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Foreigners used to stereotypes about Polish disorganization, backwardness and prejudice find plenty to surprise them.
[ترجمه گوگل]خارجی‌ها به کلیشه‌هایی در مورد بی‌سازمانی، عقب‌ماندگی و تعصب لهستانی عادت کرده‌اند، چیزهای زیادی برای غافلگیری آنها پیدا می‌کنند
[ترجمه ترگمان]خارجی ها از stereotypes در مورد disorganization لهستانی، عقب ماندگی و تعصب برای سورپرایز کردن آن ها استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. However, the myocardium in CFAEs group distributed in disorganization with more interstitial tissue and epicardial adipose tissue.
[ترجمه گوگل]با این حال، میوکارد در گروه CFAEs به صورت بی‌سازماندهی با بافت بینابینی بیشتر و بافت چربی اپیکارد توزیع می‌شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، سلول های myocardium در گروه CFAEs در disorganization با بافت میانی بیشتر و بافت چربی epicardial توزیع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Personal disorganization resulting in unsocial behavior.
[ترجمه گوگل]بی نظمی شخصی که منجر به رفتار غیر اجتماعی می شود
[ترجمه ترگمان]disorganization شخصی منجر به رفتار غیر اجتماعی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Compassion does not mean Impulsiveness or disorganization.
[ترجمه گوگل]شفقت به معنای تکانشگری یا بی نظمی نیست
[ترجمه ترگمان]دلسوزی به معنای Impulsiveness یا disorganization نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His participation in public affairs has led to a disorganization of his fortune.
[ترجمه گوگل]مشارکت او در امور عمومی منجر به بی نظمی در دارایی او شده است
[ترجمه ترگمان]مشارکت او در امور عمومی منجر به a ثروت او شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. '73 percent of women say they are frustrated by disorganization, compared to just 59 percent of men,' said Manilla. com.
[ترجمه گوگل]مانیلا گفت: «73 درصد از زنان می‌گویند که از بی‌سازمانی ناامید شده‌اند، در حالی که این رقم در مردان تنها 59 درصد است» com
[ترجمه ترگمان]Manilla: ۷۳ درصد از زنان می گویند که در مقایسه با فقط ۵۹ درصد از مردان از disorganization ناامید هستند com
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Regional monetary cooperation is a new thing emerged after disorganization of Bretton Wodds System.
[ترجمه گوگل]همکاری های پولی منطقه ای چیز جدیدی است که پس از بی نظمی سیستم برتون وادز پدیدار شد
[ترجمه ترگمان]هم کاری مالی منطقه ای یک چیز جدید پس از disorganization سیستم برتن Wodds است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The result is immorality and delinquency; in short, personal and social disorganization.
[ترجمه گوگل]نتیجه آن بی اخلاقی و بزهکاری است; به طور خلاصه، بی نظمی فردی و اجتماعی
[ترجمه ترگمان]نتیجه، فساد و بزهکاری است؛ به طور خلاصه، disorganization شخصی و اجتماعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most have developed all kinds of defensive structures that protect the weakened self against further disorganization.
[ترجمه گوگل]اکثر آنها انواع ساختارهای دفاعی را ایجاد کرده اند که از خود ضعیف در برابر بی نظمی بیشتر محافظت می کند
[ترجمه ترگمان]اکثر آن ها انواع سازه های دفاعی را توسعه داده اند که خود را در برابر disorganization بیشتر حفظ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Kate S. Brown, a professional organizer in Sarasota, Fla., says some of her clients who struggle with disorganization do better when she has them buy new files that are aesthetically appealing.
[ترجمه گوگل]کیت اس براون، یک سازمان‌دهنده حرفه‌ای در ساراسوتا، فلوریدا، می‌گوید برخی از مشتریانش که با بی‌سازمانی دست و پنجه نرم می‌کنند، وقتی از آنها بخواهد فایل‌های جدیدی را بخرند که از نظر زیبایی‌شناسی جذاب هستند، بهتر عمل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]کیت اس براون، یک سازمان دهنده حرفه ای در Sarasota، Fla برخی از مشتریان او که با disorganization مبارزه می کنند بهتر است زمانی که او آن ها را برای خرید فایل های جدید که جذاب و جذاب هستند، خریداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهم ریختگی (اسم)
tumble, disorganization

تخصصی

[صنعت] بدون ساختار، بی نظمی، به هم ریختگی، بی سازمانی
[ریاضیات] بی سازمانی

انگلیسی به انگلیسی

• disarrangement, disorder, disturbance (also disorganisation)

پیشنهاد کاربران

نابسامانی
عدم سازماندهی
بی نظمی
underground. کارهای غیرقانونی که ما هم بهش میگیم<زیرزمینی>
اختلال نغوظ

بپرس