disorderly conduct

/ˌdɪˈsɔːrdərlikənˈdəkt//dɪsˈɔːdəlikənˈdʌkt/

(حقوق) رفتار خلاف نظم عمومی، آشوب گری، آشوب انگیزی، فتنه گری

جمله های نمونه

1. He was arrested for disorderly conduct.
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی نظمی دستگیر شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رفتار نامنظم دستگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You have to understand the disorderly conduct statute. . . .
[ترجمه گوگل]شما باید قانون رفتار بی نظم را درک کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید درک کنی که قوانین نامنظم قانون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr Pennell has been charged with disorderly conduct and resisting arrest.
[ترجمه گوگل]آقای پنل به بی نظمی و مقاومت در برابر دستگیری متهم شده است
[ترجمه ترگمان]آقای pennell به رفتار غیر قانونی و مقاومت در برابر دستگیری متهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were later charged with disorderly conduct and fined.
[ترجمه گوگل]آنها بعداً به اتهام بی نظمی متهم و جریمه شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها بعدا به رفتار غیر قانونی محکوم شدند و جریمه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A total of 27 people were charged with disorderly conduct.
[ترجمه گوگل]در مجموع 27 نفر به اخلال در رفتار متهم شدند
[ترجمه ترگمان]در مجموع ۲۷ نفر به دلیل رفتار غیر قانونی محکوم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was convicted of disorderly conduct and fined US $ 300.
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی نظمی مجرم شناخته شد و 300 دلار جریمه شد
[ترجمه ترگمان]او به دلیل رفتار غیر قانونی محکوم شد و ۳۰۰ دلار جریمه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lewis was with assault on a police officer, disorderly conduct and cruelty to animals.
[ترجمه گوگل]لوئیس با حمله به یک افسر پلیس، رفتار بی نظم و ظلم به حیوانات بود
[ترجمه ترگمان]لو یس با حمله به یک افسر پلیس، رفتار نامنظم و بی رحمی به حیوانات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The police sergeant then arrested him for disorderly conduct.
[ترجمه گوگل]سپس گروهبان پلیس او را به دلیل بی نظمی دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]گروهبان پلیس او را به خاطر رفتار ناهنجاری بازداشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was arrested for disorderly conduct in the street.
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی نظمی در خیابان دستگیر شد
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر رفتار ناهنجاری در خیابان بازداشت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Gates was then arrested for disorderly conduct - a charge that was later dropped.
[ترجمه گوگل]سپس گیتس به دلیل بی نظمی دستگیر شد - اتهامی که بعداً کنار گذاشته شد
[ترجمه ترگمان]سپس گیتس به دلیل رفتار غیر قانونی دستگیر شد - اتهامی که بعدا رها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The demonstrators were thrown into prison for disorderly conduct.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان به دلیل بی نظمی به زندان انداخته شدند
[ترجمه ترگمان]تظاهر کنندگان به دلیل رفتار غیر قانونی به زندان افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was hauled up before the local magistrates for disorderly conduct.
[ترجمه گوگل]او به دلیل رفتارهای بی‌نظمی نزد قضات محلی برده شد
[ترجمه ترگمان]او را به جرم رفتار disorderly در برابر قضات محلی حبس کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They arrested the peaceful marchers, put them in paddy wagons, and charged them with disorderly conduct.
[ترجمه گوگل]آنها راهپیمایان مسالمت آمیز را دستگیر کردند، آنها را در واگن های شالیزاری گذاشتند و آنها را به رفتار بی نظم متهم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها راهپیمایی کنندگان صلح آمیز را دستگیر کردند، آن ها را در گاری ها قرار دادند و آن ها را به طرز رفتار غیر قانونی متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• lawless behavior, unruly behavior, conduct disruptive of public order

پیشنهاد کاربران

بپرس