disobedient

/ˌdɪsəˈbiːdiənt//ˌdɪsəˈbiːdɪənt/

معنی: خیره، شیطان، سرکش، سرپیچ، متمرد، نامطیع، عاصی، گردن کش، نا فرمان
معانی دیگر: سرتاب

جمله های نمونه

1. he was very disobedient toward his teachers
او نسبت به معلم های خود بسیار نافرمان بود.

2. they roped the disobedient sailor to the mast
ملوان نافرمان را به دکل کشتی طناب پیچ کردند.

3. his children were pert and disobedient
بچه های او پررو و نافرمان بودند.

4. she has two noisy and disobedient boys
او دو پسر پر سر و صدا و نافرمان دارد.

5. I was very disobedient towards my father.
[ترجمه سولماز] من در مقابل پدرم بسیار نافرمان بودم
|
[ترجمه گوگل]من نسبت به پدرم بسیار نافرمان بودم
[ترجمه ترگمان]من از طرف پدرم سرکش بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The parents punished their disobedient child.
[ترجمه گوگل]والدین فرزند نافرمان خود را تنبیه کردند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر بچه سرکش خود را مجازات کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The cruel captain used a scourge on his disobedient sailor.
[ترجمه nahid. msi] کاپیتانِ بیرحم، ملوانِ نافرمان رو مورد آزار و اذیت قرار داد.
|
[ترجمه nahid. msi] کاپیتان بیرحم، ملوان نافرمان را شلاق زد.
|
[ترجمه گوگل]ناخدای ظالم برای ملوان نافرمانش تازیانه استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]ناخدای ظالم یک تازیانه بر ملوان سرکش خود بکار می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That disobedient boy is a pest.
[ترجمه گوگل]آن پسر نافرمان آفت است
[ترجمه ترگمان]آن پسر نافرمان، یک آفت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It grieves me to hear how disobedient you've been.
[ترجمه گوگل]این که می شنوم چقدر نافرمانی کرده ای ناراحتم می کند
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت می شوم که بشنوم که تو چقدر سرکش بوده ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The mother corrected the disobedient child.
[ترجمه گوگل]مادر فرزند نافرمان را اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان]مادر بچه سرکش را اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His father switched him when he was disobedient.
[ترجمه گوگل]وقتی او نافرمانی کرد پدرش او را عوض کرد
[ترجمه ترگمان]پدرش وقتی سرکش بود اونو عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In other words, how disobedient will women's studies be in the 1980s?
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، مطالعات زنان در دهه 1980 چقدر نافرمان خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، چگونه نافرمانی زنان در دهه ۱۹۸۰ انجام خواهد شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She said that if we were disobedient she would send us home immediately.
[ترجمه گوگل]او گفت که اگر نافرمانی کنیم، فوراً ما را به خانه می فرستد
[ترجمه ترگمان]او گفت اگر ما disobedient باشیم او فورا ما را به خانه می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is a pleasant child, but often rowdy, disobedient and rough with others.
[ترجمه گوگل]او کودکی دلپذیر است، اما اغلب با دیگران بداخلاق، نافرمان و خشن است
[ترجمه ترگمان]او کودک مطبوعی است، اما اغلب خشن، سرکش و خشن با دیگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیره (صفت)
brave, bold, amazed, stubborn, dazed, insolent, impudent, disobedient, self-willed, puzzled

شیطان (صفت)
mischievous, arch, naughty, impish, maleficent, puckish, disobedient

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

سرپیچ (صفت)
intractable, disobedient, contumacious

متمرد (صفت)
wayward, unruly, intractable, rebellious, disobedient, fractious, contumacious, malignant, malcontent

نامطیع (صفت)
disobedient

عاصی (صفت)
rebellious, disobedient, sinful, peccable

گردن کش (صفت)
disobedient, turbulent, unyielding, insubordinate, refractory

نا فرمان (صفت)
naughty, disobedient, insubordinate, indocile

انگلیسی به انگلیسی

• noncompliant, insubordinate, defiant
if you are disobedient, you deliberately do not do what you are told to do.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : disobedience
✅️ صفت ( adjective ) : disobedient
✅️ قید ( adverb ) : disobediently
به معنی نافرمان هست
اسمش هم disobedience هست
به معنی نافرمانی
حرف گوش نکن

بپرس