dismission


مرخصی، رخصت، انفصال، اخراج

جمله های نمونه

1. It is assumed that many reasons account for dismission such as concept, psychology, work environment, personal quality, etc.
[ترجمه گوگل]فرض بر این است که دلایل بسیاری مانند مفهوم، روانشناسی، محیط کار، کیفیت شخصی و غیره باعث اخراج می شود
[ترجمه ترگمان]فرض بر این است که دلایل زیادی برای dismission مانند مفهوم، روان شناسی، محیط کار، کیفیت شخصی و غیره وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Yeah, BOCOG declared its dismission last week.
[ترجمه گوگل]بله، BOCOG هفته گذشته اخراج خود را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان] آره، \"BOCOG\" اعلام کرد هفته پیش \"dismission\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cancellation of company, as subsequent step of dismission and liquidation, is the confirmation of loss of company's main corporation qualification.
[ترجمه گوگل]انصراف شرکت به عنوان مرحله بعدی انحلال و انحلال، تاییدیه از دست دادن صلاحیت شرکت اصلی شرکت است
[ترجمه ترگمان]لغو شرکت به عنوان مرحله بعدی انحلال و انحلال، تایید از دست دادن صلاحیت شرکت اصلی شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I need to consummate my dismission procedure and transact few matters about the certificate of HR in my former company in Shenyang!
[ترجمه گوگل]من باید مراحل اخراج خود را به پایان برسانم و در مورد گواهی HR در شرکت سابقم در شنیانگ، موارد کمی را انجام دهم!
[ترجمه ترگمان]من باید روش dismission را کامل کنم و کاره ای کمی را در مورد گواهی منابع انسانی در شرکت سابق خودم در Shenyang انجام دهم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The title, number, appointment and dismission of working staff of educational associations.
[ترجمه گوگل]عنوان، تعداد، انتصاب و عزل کارکنان شاغل انجمن های آموزشی
[ترجمه ترگمان]عنوان، تعداد، انتصاب و dismission کارکنان شاغل در انجمن های آموزشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Damned! You irresponsible bastard, get ready for your dismission !
[ترجمه گوگل]لعنتی! ای حرامزاده غیرمسئول، برای برکناری خود آماده شو!
[ترجمه ترگمان]! لعنتی ای حرومزاده بی irresponsible برای dismission آماده شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The number, office term appointment and dismission of member representatives, directors and supervisors.
[ترجمه گوگل]تعداد، دوره اداری انتصاب و عزل نمایندگان، مدیران و سرپرستان اعضا
[ترجمه ترگمان]این تعداد، انتصاب در دفتر و dismission نمایندگان عضو، مدیران و سرپرستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dismission, recalling in accordance with the act.
[ترجمه گوگل]انفصال، فراخوان مطابق با عمل
[ترجمه ترگمان]dismission، طبق قانون، به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Because of many contradictions and conflicts, the effectiveness of the dismission agreement of competition trade inhibition has been concerned and oppugned all along.
[ترجمه گوگل]به دلیل بسیاری از تضادها و تضادها، اثربخشی توافقنامه انصراف از بازدارندگی تجارت رقابت همواره مورد توجه و مخالفت بوده است
[ترجمه ترگمان]به دلیل بسیاری از تضادها و تضادها، اثربخشی موافقت نامه dismission مهار تجارت رقابت به تمام طول می انجامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We had kept a file copy of all the sorted documents of all the dismission personnel, which can ensure all those records be kept well and shown clearly about the dismmission reason.
[ترجمه گوگل]ما یک کپی پرونده از تمام اسناد مرتب شده همه پرسنل اخراج را نگه داشته بودیم، که می تواند اطمینان حاصل کند که همه آن سوابق به خوبی نگهداری می شوند و دلیل اخراج به وضوح نشان داده می شود
[ترجمه ترگمان]ما یک کپی فایل از تمام اسناد دسته بندی شده تمام پرسنل dismission را نگهداری کردیم، که می تواند اطمینان حاصل کند که تمام آن سوابق به خوبی نگهداری شده و به طور واضح در مورد دلیل dismmission نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The "enterprise law"of China was promulgated in 199 Due to historical reasons and realities of that period, it did not make any regulations on lawsuit of company dismission by share-holders.
[ترجمه گوگل]«قانون بنگاه اقتصادی» چین در سال 199 به تصویب رسید و بنا به دلایل تاریخی و واقعیت های آن دوره، هیچ مقرراتی در خصوص دعوی انحلال شرکت توسط سهامداران وضع نشد
[ترجمه ترگمان]\"قانون شرکتی\" در سال ۱۹۹ \" به دلیل دلایل تاریخی و واقعیت های آن دوره، اعلام شد که هیچ قانونی در مورد دادخواهی از سوی دارندگان سهام شرکت ایجاد نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ownership of equities by inheritors, creditors or other beneficiaries in accordance with law due to bankruptcy, dismission, cancellation, revocation, or death of an investor in the enterprise.
[ترجمه گوگل]مالکیت سهام توسط ورثه، طلبکاران یا سایر ذینفعان طبق قانون به دلیل ورشکستگی، انحلال، فسخ، ابطال یا فوت یک سرمایه گذار در شرکت
[ترجمه ترگمان]مالکیت سهام توسط inheritors، طلبکاران و سایر ذینفعان بر طبق قانون به دلیل ورشکستگی، لغو، ابطال، ابطال یا مرگ یک سرمایه گذار در این شرکت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The innovative points in this thesis include:Discussing the relevance of high-skilled talents'job satisfaction and dismission inclination.
[ترجمه گوگل]نکات ابتکاری در این پایان نامه عبارتند از: بحث در مورد ارتباط رضایت شغلی استعدادهای با مهارت بالا و تمایل به اخراج
[ترجمه ترگمان]نکات نوآورانه در این پایان نامه عبارتند از: بحث در مورد ارتباط استعدادهای مهارتی با مهارت بالا و تمایل dismission
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Three essential systems need to be established, they are the professional certificate system, professional manager ranked system and managers' appoint and dismission system by market.
[ترجمه گوگل]سه سیستم ضروری باید ایجاد شود، آنها سیستم گواهی حرفه ای، سیستم رتبه بندی مدیر حرفه ای و سیستم انتصاب و عزل مدیران بر اساس بازار هستند
[ترجمه ترگمان]سه سیستم ضروری باید ایجاد شوند، آن ها سیستم گواهی نامه حرفه ای، مدیر حرفه ای، سیستم و مدیران را به وسیله بازار منصوب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In terms of the enterprise, it involved the acquirement, development, using, guarantee, dismission and other aspects of the human resource .
[ترجمه گوگل]از نظر شرکت، شامل کسب، توسعه، استفاده، ضمانت، حذف و سایر جنبه های منابع انسانی می شود
[ترجمه ترگمان]از نظر شرکت، آن شامل یادگیری، توسعه، استفاده، تضمین، dismission و دیگر جنبه های منبع انسانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• termination of someone's employment; official notice of been fired from a job; act of sending away

پیشنهاد کاربران

بپرس