dismissal

/ˌdɪˈsmɪsl̩//dɪzˈmɪsl̩/

معنی: اخراج، عزل، برکناری، مرخصی
معانی دیگر: (از کار) برکناری، انفصال، رد سازی، مردود شمردن (dismission هم می گفتند)، مرخص سازی، راهی سازی

جمله های نمونه

1. his dismissal was due to his want of three points
اخراج او به خاطر این بود که سه امتیاز کم داشت.

2. marx's dismissal of some of kant's theories
رد برخی از نظریات کانت توسط مارکس

3. the dismissal of the case against him
ناوارد دانستن دعوی بر علیه او

4. the workers requested the dismissal of the new manager
کارگران خواهان برکناری مدیر جدید شدند.

5. He was threatened with dismissal if he continued to turn up late for work.
[ترجمه گوگل]او تهدید شد که اگر دیر سر کار حاضر شود، اخراج خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او با اخراج شدن در اواخر کار، تهدید به اخراج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His former chauffeur is claiming unfair dismissal on the grounds of racial discrimination.
[ترجمه مسعود] راننده پیشین او ادعا میکند که اخراج او از کار بر پایه های نبعیض نژادی ناعادلانه ای استوار است
|
[ترجمه گوگل]راننده سابق او مدعی اخراج ناعادلانه به دلیل تبعیض نژادی است
[ترجمه ترگمان]راننده سابق او ادعا می کند که به دلیل تبعیض نژادی اخراج ناعادلانه ای را ادعا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wilson was claiming compensation for unfair dismissal .
[ترجمه گوگل]ویلسون مدعی غرامت برای اخراج ناعادلانه بود
[ترجمه ترگمان]ویلسون برای اخراج غیرمنصفانه خود ادعای غرامت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He will be particularly discomfited by the minister's dismissal of his plan.
[ترجمه گوگل]او به ویژه از برکناری وزیر از طرح خود ناراحت خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او به ویژه از اخراج وزیر از طرح خود ناراحت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were warned that they risked dismissal if the strike continued.
[ترجمه گوگل]به آنها هشدار داده شد که در صورت ادامه اعتصاب در خطر اخراج هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها هشدار داده بودند که اگر این حمله ادامه یابد، آن ها اخراج خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is now faced with dismissal on the grounds of misconduct.
[ترجمه گوگل]او اکنون به دلیل سوء رفتار با اخراج مواجه شده است
[ترجمه ترگمان]او اکنون در زمینه سو رفتار با اخراج مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was awarded £000 in compensation for unfair dismissal.
[ترجمه گوگل]او به دلیل اخراج ناعادلانه غرامت £ 000 دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر اخراج ناعادلانه ۰۰۰ پوند به او جایزه داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He spoke feelingly about his dismissal.
[ترجمه گوگل]او با احساس در مورد اخراج خود صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با حرارت درباره اخراج او حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This latest incident makes his dismissal unavoidable.
[ترجمه گوگل]این اتفاق اخیر اخراج او را اجتناب ناپذیر می کند
[ترجمه ترگمان]این حادثه اخیر، عزل او را اجتناب ناپذیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dismissal of the last piece of evidence as unreliable would severely affect our case.
[ترجمه گوگل]رد آخرین مدرک به عنوان غیرقابل اعتماد به شدت بر پرونده ما تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]Dismissal آخرین مدرک تا حدی غیرقابل اعتماد است که به شدت بر مورد ما تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was blue over his dismissal.
[ترجمه سودابه] او از اخراج شدنش عصبانی بود
|
[ترجمه گوگل]او به خاطر اخراجش آبی بود
[ترجمه ترگمان] اون از اخراج شدنش آبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اخراج (اسم)
ejection, banishment, deportation, expulsion, dismissal, eviction, exclusion, boot, ouster, deposal, extrusion, rustication

عزل (اسم)
discharge, dismissal, deposal, removal

برکناری (اسم)
dismissal

مرخصی (اسم)
leave, permission, dismissal, vacation, vacations

تخصصی

[حقوق] قرار یا حکم مختومه کردن دعوی، انفصال، اخراج

انگلیسی به انگلیسی

• sending away; firing from a position (or job, etc.)
dismissal is the act of getting rid of an employee.
dismissal is also the act of deciding or stating that something is not important or not good enough.

پیشنهاد کاربران

اخراج
مثلا: خطر اخراج فوری
risk immediate dismissal
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : dismiss
اسم ( noun ) : dismissal
صفت ( adjective ) : dismissive
قید ( adverb ) : dismissively
عزل کردن
پس زدن
نادیده گرفته شدن، دست کم گرفتن
اخراج کارگران
معافیت ( از پرداخت جریمه، هزینه و . . . )
معافیت به اون معنی نه ها!
رد کردن. مردود شمردن. مردود دانستن
خلع ید
حکم مختومه کردن دعوی
خاتمه دادن، مختومه کردن، لغو کردن/شدن
اخراج، برکناری
خلع کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس