dismantle

/ˌdɪˈsmæntl̩//dɪsˈmæntl̩/

معنی: پیاده کردن، بی مصرف کردن
معانی دیگر: (ماشین آلات و غیره) پیاده کردن، از هم باز کردن، اوراق کردن، (ارتش - از وسایل دفاعی محروم کردن) پیاده کردن و بردن، روکش چیزی را برداشتن، (خانه یا کشتی و غیره را از اثاثیه و تسهیلات) خالی کردن، لخت کردن، از بین بردن، پیاده کردن ماشین الات عاری از سلاح یااثاثه کردن

جمله های نمونه

1. to dismantle a fort
دژی را از سلاح عاری کردن

2. to dismantle old tanks
تانک های قراضه را اوراق کردن

3. We should dismantle our inefficient tax system.
[ترجمه مهتاب] ما باید سیستم مالی پوسیده خود را سامان دهیم.
|
[ترجمه shadmehr radmanesh] ما باید سیستم مالیاتی ناکارآمد خود را بازسازی کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما باید سیستم مالیاتی ناکارآمد خود را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]ما باید سیستم مالیاتی inefficient را از بین ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They decided to dismantle the machine and start again from scratch.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند دستگاه را از بین ببرند و دوباره از ابتدا شروع کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند ماشین را از بین ببرند و دوباره از نو شروع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I had to dismantle the engine in order to repair it.
[ترجمه محمد پارس زاده] مجبور شدم موتور رابازکنم تا آن را تعمیر کنم .
|
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم موتور را از بین ببرم تا آن را تعمیر کنم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم موتور را خاموش کنم تا آن را ترمیم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Above all he sought to dismantle the traditional peasant commune.
[ترجمه گوگل]او بیش از همه به دنبال برچیدن کمون سنتی دهقانی بود
[ترجمه ترگمان]بیش از همه درصدد برآمده بود که دهقانان روستایی را از هم بگسلد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your removal men will dismantle bedsteads and take down pictures and wall decorations.
[ترجمه گوگل]مردان جابجایی شما تخت خواب ها را از بین می برند و عکس ها و تزئینات دیوار را از بین می برند
[ترجمه ترگمان]پاک کردن تخت ها و گرفتن تصاویر و تزیینات دیواره ای آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They had carefully avoided any election pledge to dismantle the structure of New Deal and Fair Deal programmes.
[ترجمه گوگل]آنها با دقت از هرگونه تعهد انتخاباتی برای از بین بردن ساختار برنامه های نیو دیل و فیر دیل اجتناب کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها با احتیاط از هر گونه تعهد انتخاباتی برای از بین بردن ساختار برنامه نیو دیل و برنامه های توسعه منصفانه، خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As mayor, Brown must dismantle his lucrative law practice, which the financial report shows he began in April 197
[ترجمه گوگل]به عنوان شهردار، براون باید قانون سودآور خود را که گزارش مالی نشان می دهد که او در آوریل 197 شروع کرده است، از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان شهردار، براون باید فعالیت های پر سود خود را از بین ببرد که گزارش مالی نشان می دهد که او در آوریل ۱۹۷ آغاز کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Contract also aims to dismantle the Department of Education and transfer its funds to families and local school boards.
[ترجمه گوگل]هدف از این قرارداد نیز برچیدن وزارت آموزش و انتقال وجوه آن به خانواده ها و هیئت مدیره مدارس محلی است
[ترجمه ترگمان]این قرارداد همچنین قصد دارد اداره آموزش را از بین ببرد و بودجه خود را به خانواده ها و هیات های مدارس محلی انتقال دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The property claim signals prosecutors' intention to dismantle what they consider an organized crime syndicate.
[ترجمه گوگل]ادعای مالکیت نشان دهنده قصد دادستان برای از بین بردن چیزی است که آنها آن را یک سندیکای جنایت سازمان یافته می دانند
[ترجمه ترگمان]ادعا می شود که دادستان قصد دارد آنچه را که آن ها یک سندیکای جرائم سازمان یافته را در نظر می گیرند را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Freeing glued joints I have tried to dismantle an old chair using conventional methods but the glued joints won't budge.
[ترجمه گوگل]آزاد کردن اتصالات چسبانده شده من سعی کردم یک صندلی قدیمی را با استفاده از روش‌های معمولی جدا کنم، اما اتصالات چسبیده تکان نمی‌خورند
[ترجمه ترگمان]فراهم کردن اتصالات چسبی که من تلاش کرده ام یک صندلی کهنه را با استفاده از روش های مرسوم حذف کنم اما اتصالات چسبی از جا نجنبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For instance, it's up to you to dismantle self assembly furniture and take down curtains, fixtures and fittings.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، این به شما بستگی دارد که مبلمان خود مونتاژ را از بین ببرید و پرده ها، وسایل و یراق آلات را پایین بیاورید
[ترجمه ترگمان]برای مثال، این به شما بستگی دارد که مبلمان مونتاژ خود را از بین ببرید و پرده ها، لوازم و لوازم را بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He suggested that the huntsmen should dismantle the gate to release the animal.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که شکارچیان برای رها کردن حیوان، دروازه را برچیده کنند
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد کرد که شکارچیان دروازه را نابود کنند تا حیوان را آزاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A: That money has helped dismantle several thousand weapons.
[ترجمه گوگل]ج: این پول به خنثی کردن چندین هزار سلاح کمک کرده است
[ترجمه ترگمان]پاسخ: این پول به برچیدن چندین هزار سلاح کمک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیاده کردن (فعل)
disembark, take down, set down, disassemble, demodulate, dismount, dismantle, overhaul, unsaddle

بی مصرف کردن (فعل)
dismantle

تخصصی

[نساجی] باز کردن و پیاده کردن اجزای ماشین

انگلیسی به انگلیسی

• disassemble, take apart; strip of furniture or equipment
if you dismantle a machine or structure, you separate it into its parts.
to dismantle an organization or political system means to cause it to stop functioning by gradually reducing its power or purpose.

پیشنهاد کاربران

از هم گسیختن، باز شدن، خراب شدن
تفکیک کردن
تجزیه و تحلیل کردن
۱. ( ماشین. موتور و غیره ) باز کردن. پیاده کردن. اوراق کردن ۲. برچیدن. جمع کردن ۳. ( اسباب و اثاثیه ) برداشتن. خالی کردن
مثال:
This was a month when North Korea agreed to dismantle its nuclear facilities.
آن ماهی بود که کره شمالی موافقت کرد تجهیزات هسته ای اش را برچیند.
اوراق کردن
برای کارتل ها، تراست ها و یا شرکت های انحصاری بزرگ مثل استاندارد اویل، به معنی تجزیه کردن/ تجزیه شدن/ تجزیه هم معنی می ده.
این واژه که فعل هست برای سازه ها، دستگاه ها، وسایل و ماشین آلات به کار می رود و به زمانی اطلاق می شود که آن دستگاه و ماشین را از حالت منسجم و کارا خارج کرده و آن را بی مصرف می کنیم و کنار می گذاریم. اگه دستگاه باشه، دل و روده ش رو میریزیم بیرون و از هم بازش میکنیم و از جایگاهش خارجش میکنیم / نابود کردن و از کار انداختن
...
[مشاهده متن کامل]

verb
[ obj]
1 : to take ( something, such as a machine or structure ) apart so that it is in separate pieces
◀️The mechanic dismantled the engine to repair it.
◀️When will they dismantle the old bridge?
◀️a dismantled power plant
2 : to destroy ( something ) in an orderly way : to gradually cause ( something ) to come to an end
◀️The after - school program was dismantled due to lack of funding.
◀️He accuses them of trying to dismantle the country's legal system.

Dismantle : پیاده سازی
Dismantling : قابلیت پیاده سازی
بطور مثال در لوله ها و اتصالات:
Dismantling joint : اتصال قابل پیاده کردن
بیشتر برای موقعی که درمورد وسیله ای صحبت می کنیم و میخایم بگیم از هم پاشوندیمش ، اوراقش کردیم
یه کلمه هم داریم disband اونم میشه پاشوندن! منحل کردن کردن اما فرقش اینه اینجا به قصد تخریب صورت میگیره اصطلاحا میزنیم زیر کاسه کوزه ی چیزی!!!!
در مورد بمب به معنی خنثی کردن
خالی کردن ( غرفه ها )
dismantle
ویساختَن ( وی - ساختَن )
گُساختَن ( گُ - ساختَن )
ویشودَن ( وی - شودَن= بَستَن )
ویبَستَن ( وی - بَستَن )
گُبَستَن ( گُ - بَستَن )
پیشوَندِ " گُ - " دَر : گُداختَن ، گُریختَن ، گُشودَن ، گُسیختَن ، گُسَستَن ، گُماشتَن ، گُمیختَن. . . وَ شِکلِ کُهَنِ آن " وی - " دَر : ویراستَن ، ویداشتَن ( گُذاشتَن ) . . . مینه یِ جُدا ، اَز هَم پاره ، سَوا، پاد ، ضِدّ می دَهَد ، می تَوان اَز این پیشوَند دَر واژه سازی بیشتَر بَهره گِرِفت.
...
[مشاهده متن کامل]

take apart
تبدیل کردن اوراقی به محصول جدید
اسقاط - برچیدن - براندختن
فروپایش / جداسازی / مخالف سرهم کردن
( برای همیش ) برچیدن، جمع کردن، بستن، تعطیل کردن
برچیدن کارخانه factory dismantling
تفکیک کردن ( فعل )
تفکیک پذیر ( صفت )
از هم پاشیده
بی اعتبار کردن، بی ارزش ساختن، از کار انداختن، متوقف کردن، از شر چیزی خلاص شدن
از بین رفتن، ضعیف شدن:
Social solidaroty has been dismantled in front of
the overwhelming egoism
اتحاد ( انسجام ) اجتماعی در مقابل فزونی خودپرستی، از بین رفته است ( ضعیف شده است ) .
باز کردن قطعات دستگاه برای تمیز کردنش
اسقاط ( سلاح )
برچیدن
اوراق کردن. باز کردن وسیله یا دستگاهی جهت فهمیدن مشکل یا نقص. منحل کردن . برچیدن ( سازمان یا شرکت )
خلع سلاح کردن
بر انداختن
خلاص کردن
از هم باز کردن سلاح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس