disloyalty

/ˌdɪsˌlɔɪəlti//dɪsˈloɪəlti/

معنی: خیانت، بی وفایی، ناسپاسی، نمک بحرامی
معانی دیگر: بدعهدی، بدپیمانی، (جمع) اعمال حاکی از بی وفایی، کار خائنانه، نابکاری

جمله های نمونه

1. he was accused of disloyalty and expelled from the party
به اتهام خیانتکاری از حزب اخراج شد.

2. he was afraid lest his kindness toward his stepmother be construed as disloyalty to his own mother
می ترسید که مبادا مهربانی او به نامادریش نوعی بی وفایی نسبت به مادرش تلقی شود.

3. Her friends accused her of disloyalty.
[ترجمه گوگل]دوستانش او را به بی وفایی متهم کردند
[ترجمه ترگمان]دوستانش او را به خیانت متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was dismayed to learn of their disloyalty.
[ترجمه گوگل]او از اطلاع از بی وفایی آنها ناامید شد
[ترجمه ترگمان]از خیانتی که به او کرده بود وحشت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She felt guilty of disloyalty to her dead husband.
[ترجمه گوگل]او از بی وفایی به شوهر مرده خود احساس گناه می کرد
[ترجمه ترگمان]نسبت به شوهر مرده اش احساس گناه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was/felt deeply wounded by their disloyalty.
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی وفایی آنها به شدت زخمی شد
[ترجمه ترگمان]از خیانت آن ها عمیقا مجروح شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has shown disloyalty to the party and is not to be trusted.
[ترجمه گوگل]او نسبت به حزب بی وفایی نشان داده و قابل اعتماد نیست
[ترجمه ترگمان]او نسبت به حزب خیانت کرده است و مورد اعتماد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pollsters have searched in vain for pockets of disloyalty.
[ترجمه گوگل]نظرسنجی ها بیهوده در جست و جوی جیب های بی وفاداری بوده اند
[ترجمه ترگمان]Pollsters بی هوده در جیب های او جستجو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She put the thought aside, ashamed of her disloyalty.
[ترجمه گوگل]او این فکر را کنار گذاشت و از بی وفایی خود خجالت کشید
[ترجمه ترگمان]این فکر را کنار گذاشت و از خیانت خود شرمنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Perhaps disloyalty to an existing dispensation that has endowed one with one's privileges does look like radical chic.
[ترجمه گوگل]شاید بی وفایی به یک نظام موجود که به شخص امتیازاتش را داده است، شیک رادیکال به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]شاید خیانت به یکی از مقررات موجود که دارای اختیارات یک به یک است، مانند یک رادیکال شیک به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They may even accuse them of disloyalty, or make some spiteful remark about the friends'parents.
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است آنها را به بی وفایی متهم کنند یا اظهارات کینه توزانه ای در مورد والدین دوستان بیان کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها حتی ممکن است آن ها را به خیانت متهم کنند و یا اظهارات بدی درباره والدین دوستان به عمل آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Disloyalty and betrayal have undermined resistance throughout the war.
[ترجمه گوگل]بی وفایی و خیانت مقاومت را در طول جنگ تضعیف کرده است
[ترجمه ترگمان]خیانت و خیانت مقاومت در سراسر جنگ را تضعیف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They may even accuse them of disloyalty.
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است آنها را به بی وفایی متهم کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها حتی ممکن است آن ها را به خیانت متهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Refusing to defend parents, school, or country is disloyalty.
[ترجمه گوگل]امتناع از دفاع از والدین، مدرسه یا کشور بی وفایی است
[ترجمه ترگمان]امتناع از دفاع از والدین، مدرسه و یا کشور خیانت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They may even accuse the child of disloyalty.
[ترجمه گوگل]حتی ممکن است کودک را به بی وفایی متهم کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها حتی ممکن است کودک را به خیانت متهم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیانت (اسم)
perfidy, collaboration, infidelity, adultery, betrayal, treason, treachery, disloyalty, untruth, guile, treason felony, ratting, treacherousness, treasonableness

بی وفایی (اسم)
adultery, treason, treachery, disloyalty, desertion, unfaith

ناسپاسی (اسم)
disloyalty, ingratitude

نمک بحرامی (اسم)
disloyalty, ingratitude

انگلیسی به انگلیسی

• lack of loyalty, unfaithfulness
disloyalty is disloyal behaviour.

پیشنهاد کاربران

خیانت. عهد شکنی. ناسپاسی
مثال:
He was accused of disloyalty and expelled from the party.
او متهم به خیانت و عهد شکنی بود و از حزب اخراج شد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : disloyalty
✅️ صفت ( adjective ) : disloyal
✅️ قید ( adverb ) : disloyally
عدم وفاداری

بپرس