dislocated

/ˈdɪsloket//ˈdɪsləkeɪt/

دررفته، جابجاشده، ازمفصل درامده، بهم خورده

جمله های نمونه

1. families that were dislocated by war
خانواده هایی که در اثر جنگ آواره شده بودند

2. his shoulder was dislocated in two places
در دو محل استخوان شانه اش دررفتگی پیدا کرده بود.

3. Traffic was dislocated by the snowstorm.
[ترجمه گوگل]تردد در اثر بارش برف قطع شد
[ترجمه ترگمان]ترافیک در اثر بارش برف از جا دررفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Flights have been dislocated by thefog.
[ترجمه گوگل]پروازها به دلیل مه جابجا شده اند
[ترجمه ترگمان]flights با thefog از جا دررفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A long-protracted strike dislocated the economy.
[ترجمه گوگل]یک اعتصاب طولانی مدت اقتصاد را از کار انداخت
[ترجمه ترگمان]اعتصابی طولانی اقتصاد را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The football player dislocated his shoulder.
[ترجمه گوگل]این بازیکن فوتبال کتف خود را در رفت
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال شانه اش را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I dislocated my shoulder playing football.
[ترجمه صدف] هنگام بازی فوتبال کتفم در رفت
|
[ترجمه گوگل]من در بازی فوتبال کتفم را در رفت
[ترجمه ترگمان] شونه ام رو از دست دادم فوتبال بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her dislocated shoulder was carefully manipulated back into place.
[ترجمه گوگل]شانه دررفته او با دقت به جای خود بازگردانده شد
[ترجمه ترگمان]شانه دررفته او با دقت به جایی باز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The doctor set my dislocated arm back.
[ترجمه گوگل]دکتر بازوی دررفته ام را به عقب برگرداند
[ترجمه ترگمان]دکتر دست چپش را به عقب برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Traffic was badly dislocated by the heavy fall of snow.
[ترجمه گوگل]ترافیک به دلیل بارش شدید برف به شدت نابسامان شد
[ترجمه ترگمان]براثر سقوط سنگین برف، ترافیک بد از جا دررفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He dislocated his shoulder in the football game.
[ترجمه Ali Sharifi] کتف توی بازی فوتبال در رفت
|
[ترجمه گوگل]او در بازی فوتبال کتف خود را در رفت
[ترجمه ترگمان] شونه اش رو تو بازی فوتبال جا انداخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Harrison dislocated a finger.
[ترجمه Ali Sharifi] یکی از انگشتای هریسون در رفت
|
[ترجمه گوگل]هریسون انگشت خود را در رفت
[ترجمه ترگمان]هریسون \"یه انگشتش رو از دست داده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Communications were temporarily dislocated by the bad weather.
[ترجمه گوگل]ارتباطات به دلیل هوای بد به طور موقت از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان]در این هوای بد، ارتباطات به طور موقت از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But what dislocated workers really needed was some form of resource that would let them decide their own needs.
[ترجمه گوگل]اما آنچه کارگران جابجا شده واقعاً به آن نیاز داشتند، نوعی منبع بود که به آنها اجازه می داد نیازهای خود را تصمیم بگیرند
[ترجمه ترگمان]اما آنچه کارگران از جا دررفته واقعا به آن نیاز داشتند نوعی از منابع بود که به آن ها اجازه تصمیم گیری درباره نیازهای خود را می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hunter dislocated his shoulder in the Lions' tour-opening win against North Auckland.
[ترجمه گوگل]هانتر شانه خود را در پیروزی شیرها در افتتاحیه تور مقابل نورث اوکلند از جا درآورد
[ترجمه ترگمان]هنتر شانه اش را در تور تور شیرها در مقابل اوکلند شمالی از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] تصویری بدون مکان - فاقد زمینه یا مکان

پیشنهاد کاربران

نابسامان
آس و پاس
گمگشته، آواره، با جایگاه متزلزل
در رفتگی در عضلات بدن ( دست، پا، . . . )
ناپدیدشده

بپرس