1. she dislikes routine
او از روزمرگی بدش می آید.
2. a person's likes and dislikes
آنچه شخص دوست دارد و آنچه که دوست ندارد.
3. he used to say: anyone who dislikes mozart is a barbarian
او می گفت: هر که از موتسارت خوشش نمی آید بی فرهنگ است.
4. he does not support the communists, on the contrary, he dislikes them
او طرف دار کمونیست ها نیست،برعکس از آنها بدش می آید.