dislike

/ˌdɪsˈlaɪk//dɪsˈlaɪk/

معنی: دوست نداشتن، بیزار بودن، مورد تنفر واقع شدن
معانی دیگر: بدآمدن (از)، خوش نیامدن، (اسم) دوست نداشتن، بیزاری، نادوستاری

جمله های نمونه

1. her dislike of me was obvious
آشکار بود که از من بدش می آید.

2. i dislike crowded places
من از جاهای شلوغ بدم می آید.

3. i dislike him personally but i admire his poetry
از خود او بدم می آید ولی اشعار او را تحسین می کنم.

4. i dislike his corny jokes
از شوخی های لوس و بی مزه ی او بیزارم.

5. they dislike foreigners
آنها خارجی ها را دوست ندارند.

6. a hearty dislike
دلزدگی بی حد و حصر

7. a strong dislike
تنفر شدید

8. gradually her dislike of bathing turned into a phobia
کم کم عدم علاقه ی او به آبتنی تبدیل به ترس بیمار گونه شد.

9. i disrespect and dislike that man profoundly
من اصلا نسبت به آن مرد احترامی قایل نیستم و از او شدیدا بدم می آید.

10. to have a cordial dislike for something
از ته دل از چیزی بیزار بودن

11. give her as little a cause as possible to dislike you
تا آنجا که ممکن است کاری نکن که از تو بدش بیاید.

12. That swindler inspired dislike in me.
[ترجمه گوگل]آن کلاهبردار نفرت را در من برانگیخت
[ترجمه ترگمان]این حقه باز از من بدش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She pursed her lips with dislike.
[ترجمه گوگل]لب هایش را با نفرت جمع کرد
[ترجمه ترگمان]با نفرت لب هایش را به هم فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Contrary to popular belief, many cats dislike milk.
[ترجمه گوگل]برخلاف تصور رایج، بسیاری از گربه ها از شیر بیزارند
[ترجمه ترگمان]برخلاف باور عمومی، بسیاری از گربه ها شیر را دوست ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Once you start to dislike someone. Everything they do begins to annoy you.
[ترجمه گوگل]وقتی شروع کردی به دوست نداشتن کسی هر کاری که انجام می دهند شروع به آزار شما می کند
[ترجمه ترگمان]یه بار دیگه از کسی بدت میاد هر کاری که انجام می دن برای اذیت کردن تو شروع می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Why do you dislike her so much?
[ترجمه گوگل]چرا انقدر ازش بدت میاد؟
[ترجمه ترگمان]چرا اینقدر ازش بدت میاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I dislike jogging early in the morning.
[ترجمه گوگل]صبح زود دویدن را دوست ندارم
[ترجمه ترگمان] من از صبح زود از پیاده روی بدم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He's the sort of person I really dislike.
[ترجمه گوگل]او از آن دسته افرادی است که من واقعاً از آن متنفرم
[ترجمه ترگمان]او از آن نوع آدم هایی است که من از او نفرت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوست نداشتن (فعل)
dislike

بیزار بودن (فعل)
hate, irk, loathe, dislike

مورد تنفر واقع شدن (فعل)
dislike

انگلیسی به انگلیسی

• hate, lack of affection
have a negative opinion of -, have an aversion for -
if you dislike someone or something, you think they are unpleasant and do not like them.
dislike is the feeling of not liking someone or something.
if you take a dislike to someone or something, you begin to dislike them.
your dislikes are the things that you do not like.

پیشنهاد کاربران

دوست نداشتن 👈 verb
بد آمدن 👈 verb
تنفر 👈 noun
I dislike being the center of attention
- من بدم می آید که مرکز توجه باشم.
- من دوست ندارم که مرکز توجه باشم.
I have a strong dislike of hospitals
من تنفر شدیدی نسبت به بیمارستان ها دارم.
دوستان این واژه در معنی
- تنفر
یک اسم ( noun ) هست. آقای علی حیدر به درستی لغت رو معنی کردن.
I have a strong dislike of hospitals
من تنفر شدیدی نسبت به بیمارستان ها دارم.
سلام به علاقمندان زبان،
احتمالا شما هم در پیدا کردن معادل کلمات - بدم میاد - بیزارم - متنفرم - دچار مشکل هستید، توجه کنید که میزان دوست نداشتن در این سه کلمه یکسان نمی باشد،
آنچه را که یافتم تقدیم می کنم:
...
[مشاهده متن کامل]

( جملات انگلیسی از کالوکیشن این یوز هستش ) ،
۱ - dislike
بدم میاد
I have a intense dislike of rock music that is played too loud.
خیلی بدم میاد از موسیقی راک با صدای بلند
She took an instant dislike to Mr Peabody, but she didn't know why.
از آقای پی بادی خیلی بدش میاد ولی نمی دونه چرا
2 - aversion
بیزار بودن
روی گردانی کردن
She always had a huge aversion to hard work of any kind
او از هرگونه کار سخت رویگردان بود، بیزار بود
Most people have a strong aversion to excessive violence on TV
اکثر مردم از خشونت زیاد در تلویزیون به شدت بیزار هستند
۳ - hatred
متنفرم
She had a deep hatred of politician s, especially corrupt ones.
وی از سیاستمداران مخصوصا فاسدهاش نفرت داره
The deep - rooted hatred between the two families goes back several generations.
نفرت بین دو خانواده به چندین نسل قبل بر می گردد.

دلزده
فاپسند یا واپسند
be averse to, despise, detest, disapprove, hate, loathe, not be able to bear or abide or stand, object to, take a dim view of
- aversion, animosity, antipathy, disapproval, disinclination, displeasure, distaste, enmity, hostility, repugnance
☑️ فاپَسند
در رسانه های اجتماعی کاربرد بسیاری داره
بی علاقگی
دوست نداشتن، بیزار بودن، مورد تنفر واقع شدن
فاپسند
( Fāpasand )
�فا� ( dis ) و �پسند� ( like )
dislike: متنفر بودن
تایید نشدن . مخالف بودن
خوشش نیامدن

مخالف کلمه like
معنیش هم میشه
دوست ندارم
بد
مزخرف
دوس نداشتن
تنفر

If you dislike something, you do not like it
معنایی اصلی ( انگلیسی ) ☝☝☝☝☝☝☝☝
معنایی فارسی👇👇👇👇👇👇
متنفر بودن ، بیزار بودن
متنفر بودن 🇸🇪🇸🇪
. child a was I when school disliked I
از مدرسه متنفر بودم وقتی یک بچه بودم.
ناپسند مخالف لایک
انزجار
, Not liking someone or something
بیرار بودن ( بیزار بودن از کسی که حرف حالیش نمیشه )
نپسندیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس