disjunctive

/dɪsˈdʒʌŋktɪv//dɪsˈdʒʌŋktɪv/

معنی: دارای دو شق مختلف، فاصل، جدا سازنده
معانی دیگر: (دستور زبان) وابسته به حرف ربط جداساز (یا حرف ربط استثنا)، منفک کننده، جداساز، وابندگر، همگشا، (وابسته به جداشدگی یا انفکاک) جدا شده، وابندیده، همگشوده، گسسته، فصلی

جمله های نمونه

1. disjunctive conjunction
هم بند واژه ی جداساز (حرف ربط استثنا)

2. Such a non-natural concept is disjunctive.
[ترجمه گوگل]چنین مفهوم غیرطبیعی منفصل است
[ترجمه ترگمان]چنین مفهومی غیر طبیعی disjunctive است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This disjunctive, unfinished quality challenges readers to establish an order which the text does not entirely provide for them.
[ترجمه گوگل]این کیفیت متمایز و ناتمام خوانندگان را به چالش می کشد تا نظمی را ایجاد کنند که متن به طور کامل برای آنها فراهم نمی کند
[ترجمه ترگمان]این کیفیت ناتمام، خوانندگان را به چالش می کشد تا نظمی برقرار کنند که متن آن را به طور کامل برای آن ها فراهم نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With respect to the principal disjunctive normal form and the principal conjunctive normal form, we also approach the properties of the subscript sets derived from the minimum term and maximum term.
[ترجمه گوگل]با توجه به شکل عادی منفصل اصلی و فرم عادی ربطی اصلی، ما همچنین به ویژگی‌های مجموعه‌های زیرمجموعه مشتق‌شده از جمله حداقل و حداکثر نزدیک می‌شویم
[ترجمه ترگمان]با توجه به شکل عادی disjunctive اصلی و شکل عادی conjunctive، ما به خواص of sets derived از حداقل اصطلاح و اصطلاح حداکثر اشاره می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The application of disjunctive syllogism contributes to the judgment of the nature of a case, reduction of investigation areas, and proof of investigation suppositions.
[ترجمه گوگل]استفاده از قیاس متمایز به قضاوت در مورد ماهیت یک پرونده، کاهش حوزه های تحقیق و اثبات فرضیات تحقیق کمک می کند
[ترجمه ترگمان]کاربرد قیاس منطقی به قضاوت ماهیت یک مورد، کاهش حوزه های تحقیقاتی، و اثبات فرضیه تحقیق کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Michael Whittle's art concerning biology records the disjunctive dialogue between mind and nature.
[ترجمه گوگل]هنر مایکل ویتل در مورد زیست شناسی گفتگوی متمایز بین ذهن و طبیعت را ثبت می کند
[ترجمه ترگمان]هنر مایکل Whittle در مورد بیولوژی، گفتگوی disjunctive بین ذهن و طبیعت را ثبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The disjunctive reasoning is an important reasoning in the process of detection of crimes.
[ترجمه گوگل]استدلال منفصل یکی از دلایل مهم در فرآیند کشف جرایم است
[ترجمه ترگمان]استدلال disjunctive یک استدلال مهم در فرآیند تشخیص جرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Categoricalness implies another property which he called it disjunctive.
[ترجمه گوگل]مقوله بودن دلالت بر خاصیت دیگری دارد که آن را منفصل نامید
[ترجمه ترگمان]Categoricalness دلالت بر ویژگی دیگری دارد که آن را disjunctive می نامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This model is in a special form called disjunctive normal form ( DNF ).
[ترجمه گوگل]این مدل به شکل خاصی به نام فرم نرمال منفصل (DNF) می باشد
[ترجمه ترگمان]این مدل به شکل خاصی به نام فرم طبیعی disjunctive (DNF)نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Disjunctive shade had better use two kinds two tonal double-faced, give a person sense of a kind of change.
[ترجمه گوگل]سایه جداکننده بهتر است از دو نوع دو تونال دو رو استفاده کنید، به شخص احساس نوعی تغییر بدهد
[ترجمه ترگمان]سایه disjunctive بهتر است از دو نوع رنگ با چهره دو برابر استفاده کند، و یک حس یک نوع تغییر را به فرد بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Disjunctive words coexistence refers to two disjunctive words being used in a sentence.
[ترجمه گوگل]همزیستی کلمات متمایز به دو کلمه متمایز اشاره دارد که در یک جمله استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]واژه هم زیستی به دو واژه disjunctive اشاره دارد که در یک جمله مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The application of disjunctive syllogism is indispensable to investigation, which has been proved by investigation practice for a long time.
[ترجمه گوگل]استفاده از قیاس منفصل برای تحقیق ضروری است، که برای مدت طولانی با عمل تحقیق ثابت شده است
[ترجمه ترگمان]کاربرد قیاس منطقی برای بررسی، که به وسیله تمرین تحقیقات برای مدتی طولانی ثابت شده است، ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hypothetical plus disjunctive inference takes hypothetical proposition and disjunctive proposition as its premises, out which 12 inference models may be produced.
[ترجمه گوگل]استنتاج فرضی بعلاوه منفصل، گزاره فرضی و گزاره منفصل را به عنوان مقدمات خود در نظر می گیرد، که ممکن است 12 مدل استنتاج تولید شود
[ترجمه ترگمان]به علاوه استنتاج فرضی فرضی یک گزاره فرضی و گزاره disjunctive به عنوان محل آن را در نظر می گیرد، که ۱۲ مدل استنباط ممکن است تولید شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One virtue of clustering is that it can often invent disjunctive ones.
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های خوشه بندی این است که اغلب می تواند موارد متمایز را ابداع کند
[ترجمه ترگمان]یک خاصیت خوشه بندی این است که اغلب می تواند ones را اختراع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارای دو شق مختلف (صفت)
disjunctive

فاصل (صفت)
separating, disjunctive

جدا سازنده (صفت)
disjunctive, separative

تخصصی

[ریاضیات] فصلی، مجزا

انگلیسی به انگلیسی

• (grammar) conjunction that expresses an oppositional relationship between two items (i.e. "or" in the phrase "one or the other")
tending to separate; expressing an oppositional relationship between two words (grammar)

پیشنهاد کاربران

disjunctive ( ریاضی )
واژه مصوب: فصلی
تعریف: مربوط به ترکیب فصلی
فصلی ( درمقابل عطفی )

بپرس