disjoin

/dɪsˈdʒɔɪn//dɪsˈdʒɔɪn/

معنی: بیربط ساختن
معانی دیگر: جدا کردن، از هم گسیختن، وابندیدن، منفصل کردن، وضع از هم گسیخته، بی تکلیفی، متلاشی

جمله های نمونه

1. unfasten the buckle and disjoin the two belts
سگک را باز و دو تسمه را از هم جدا کن.

2. The policeman disjoined him from the crowd.
[ترجمه گوگل]پلیس او را از جمعیت جدا کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس او را از میان جمعیت بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He disjoined from her at the door of his room.
[ترجمه گوگل]در اتاقش از او جدا شد
[ترجمه ترگمان]از او به در اتاق خود نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Answer: Disjoin these two question to ask, that is scientific.
[ترجمه گوگل]جواب: این دو سوال را از هم جدا کنید که علمی است
[ترجمه ترگمان]پاسخ: این دو سوال را بپرسید، این سوال علمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It can lift rate of zinc reclamation, disjoin the lead and zinc.
[ترجمه گوگل]این می تواند سرعت احیای روی را افزایش دهد، سرب و روی را از هم جدا کند
[ترجمه ترگمان]این فولاد می تواند نرخ احیا روی، disjoin سرب و روی را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Shadow disjoin dirty ash into the night. . .
[ترجمه گوگل]سایه خاکستر کثیف را در شب جدا می کند
[ترجمه ترگمان]سایه خاکستر خبیث در شب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The vocabulary of folklore and the folk adages have intersections. We can't disjoin them completely.
[ترجمه گوگل]واژگان فولکلور و ضرب المثل های عامیانه تلاقی دارند ما نمی توانیم آنها را به طور کامل از هم جدا کنیم
[ترجمه ترگمان] لغات of و مردم adages \"intersections\" دارن ما نمی توانیم آن ها را به طور کامل از هم جدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't allow time to weaken the wine of friendship, nor distance to disjoin the hands of remembrance.
[ترجمه گوگل]مبادا زمان شراب دوستی را تضعیف کند و نه دوری دستان یاد را از هم بگسلد
[ترجمه ترگمان]به زمان اجازه نده که شراب دوستی را ضعیف کنی، نه دور تا دست به یاد بیاوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the science and engineering universities which have influenced by the tradition education methods appear to disjoin the development of humanities spirit and education of science technique.
[ترجمه گوگل]اما دانشگاه‌های علوم و مهندسی که تحت تأثیر روش‌های آموزشی سنتی قرار گرفته‌اند، به نظر می‌رسد که توسعه روحیه علوم انسانی و آموزش تکنیک علم را از هم جدا می‌کنند
[ترجمه ترگمان]اما علوم و دانشگاه های مهندسی که تحت تاثیر روش های آموزش سنتی قرار گرفته اند، به نظر می رسد که توسعه روح انسانی و آموزش تکنیک علم را تحت تاثیر قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی ربط ساختن (فعل)
disjoin

تخصصی

[ریاضیات] جدا شدن، جدا کردن

انگلیسی به انگلیسی

• detach, separate, disconnect

پیشنهاد کاربران

فاپیوستن یا وا - پیوستن
چون معادل de توی فارسی وا هست به dis میگن فا
وضع از هم گسیخته، بی تکلیفی، جدا، منفصل، متلاشی، بی ربط ساختن
فاپیوستن
( Fāpeyvastan )
�فا� ( dis ) و �پیوستن� ( join )
منفک کردن - تفکیک کردن - قطع ارتباط ( رابطه ) کردن - از هم گسیختگی - از هم گسستگی - از هم در رفتن ( فروپاشی ) - از هم باز کردن

بپرس