disinvestment

/ˌdɪˌsɪnˈvestmənt//ˌdɪsɪnˈvestmənt/

معنی: بی چیزی، اتلاف سرمایه، خرجدارایی
معانی دیگر: (اقتصاد) سرمایه گذاری منفی، کاهش سرمایه گذاری، سرمایه برداری

جمله های نمونه

1. Federal disinvestment posed a serious dilemma for distressed cities.
[ترجمه گوگل]عدم سرمایه گذاری فدرال یک معضل جدی برای شهرهای آسیب دیده ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]disinvestment فدرال یک معضل جدی برای شهره ای مشکل دار ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Disinvestment is also happening to universities in Michigan, Washington, Arizona, and many other states.
[ترجمه گوگل]عدم سرمایه گذاری نیز برای دانشگاه های میشیگان، واشنگتن، آریزونا و بسیاری از ایالت های دیگر اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]disinvestment همچنین برای دانشگاه ها در میشیگان، واشینگتن، آریزونا و بسیاری از ایالات دیگر اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Intensified cycles of investment and disinvestment in the modern metropolis have altered urban landscapes as new urban forms have emerged.
[ترجمه گوگل]چرخه های تشدید سرمایه گذاری و عدم سرمایه گذاری در کلان شهر مدرن، چشم اندازهای شهری را با ظهور اشکال جدید شهری تغییر داده است
[ترجمه ترگمان]دوره های Intensified سرمایه گذاری و disinvestment در این کلان شهر امروزی، مناظر شهری را به عنوان فرم های شهری جدید تغییر داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The major result has been a massive disinvestment in state structures.
[ترجمه گوگل]نتیجه اصلی، عدم سرمایه گذاری گسترده در ساختارهای دولتی بوده است
[ترجمه ترگمان]نتیجه عمده، a عظیم در ساختارهای دولتی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This disinvestment laid waste to productivity.
[ترجمه گوگل]این عدم سرمایه گذاری باعث هدر رفتن بهره وری شد
[ترجمه ترگمان]این disinvestment ضایعات را به بهره وری می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The shareholders of corporation want to withdrawal and disinvestment only by dissolving company except that by transferring of shares.
[ترجمه گوگل]سهامداران شرکت فقط با انحلال شرکت خواهان خروج و عدم سرمایه گذاری هستند مگر با انتقال سهام
[ترجمه ترگمان]سهامداران شرکت می خواهند تنها با انحلال شرکت به جز آن با انتقال سهام شرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. "For the media that" fifth speculators disinvestment from Shanghai "information, he believes that if the establishment is a good thing.
[ترجمه گوگل]"برای رسانه ها که" سفته بازان پنجم سرمایه گذاری از شانگهای "اطلاعات، او معتقد است که اگر تاسیس چیز خوبی است
[ترجمه ترگمان]\"برای رسانه ها که\" fifth \" از اطلاعات شانگهای استعفا دادند، او معتقد است که اگر تاسیس یک چیز خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sure enough, one year after the disinvestment and its partners in the Pan Shiyi, Hainan real estate fever experienced substantial development of the timber debris into nothing.
[ترجمه گوگل]مطمئناً، یک سال پس از عدم سرمایه گذاری و شرکای آن در Pan Shiyi، تب املاک هاینان توسعه قابل توجهی از بقایای چوب را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی، یک سال پس از the و شرکایش در پان Shiyi، تب املاک در استان هاینان رشد قابل توجهی را تجربه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many large multinational companies layoffs disinvestment, many real estate projects on hold, the export boom from the real estate market low skills, weak.
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت های بزرگ چندملیتی اخراج از سرمایه گذاری، بسیاری از پروژه های املاک و مستغلات در انتظار، رونق صادرات از بازار املاک و مستغلات مهارت کم، ضعیف است
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت های چندملیتی بزرگ اخراج شدند، بسیاری از پروژه های املاک و مستغلات در انبار، جهش صادرات از بازار املاک و مستغلات، ضعیف، ضعیف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Publicity surrounding organisations committed to ethical trading has led to some disinvestment.
[ترجمه گوگل]تبلیغات پیرامون سازمان‌هایی که متعهد به تجارت اخلاقی هستند، منجر به عدم سرمایه‌گذاری شده است
[ترجمه ترگمان]تبلیغات سازمان های مرتبط با تجارت اخلاقی منجر به some شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By contrast, the Reagan administration pursued privatism as a strategy of urban disinvestment.
[ترجمه گوگل]در مقابل، دولت ریگان خصوصی‌سازی را به‌عنوان راهبردی برای سرمایه‌گذاری شهری دنبال می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در مقابل، دولت ریگان privatism را به عنوان یک استراتژی of شهری دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are several techniques that Godard uses to produce distancing and consequently the disinvestment of desire in images.
[ترجمه گوگل]چندین تکنیک وجود دارد که گدار برای ایجاد فاصله گذاری و در نتیجه عدم سرمایه گذاری میل در تصاویر استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]چندین تکنیک وجود دارد که Godard از آن ها برای تولید فاصله و در نتیجه کاهش میل در تصاویر استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ng totally disagree with Wenzhou investors from Shanghai property market disinvestment argument.
[ترجمه گوگل]Ng با سرمایه گذاران Wenzhou از بحث عدم سرمایه گذاری بازار املاک شانگهای کاملاً مخالف است
[ترجمه ترگمان]ان جی کاملا با Wenzhou گذاران از استدلال disinvestment بازار املاک شانگهای مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wenzhou folk houses in Shanghai has been in the spotlight. but a little while ago called " disinvestment " hearsay is a seething hot.
[ترجمه گوگل]خانه های محلی Wenzhou در شانگهای در کانون توجه قرار گرفته است اما چندی پیش شنیده ها به نام "سرمایه گذاری" داغ است
[ترجمه ترگمان]خانه های مردمی Wenzhou در شانگهای در کانون توجه قرار گرفته اند اما در مدتی پیش که \"disinvestment\" نامیده می شد، شایعه بسیار داغ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wenzhou An official said that although this year Wenzhou folk Shanghai real estate investment than last year so fiery, but he expressed doubts on Wenzhou folk disinvestment Shanghai.
[ترجمه گوگل]Wenzhou یک مقام گفت که اگر چه در این سال Wenzhou مردمی شانگهای سرمایه گذاری املاک و مستغلات از سال گذشته بسیار آتشین، اما او ابراز تردید در ونژو مردمی disinvestment شانگهای
[ترجمه ترگمان]Wenzhou یک مقام گفت که با وجود این امسال سرمایه گذاری املاک و مستغلات در شانگهای نسبت به سال گذشته بسیار آتشین بوده است، اما او نسبت به مردم Wenzhou شانگهای شک و تردید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی چیزی (اسم)
destitution, indigence, disinvestment

اتلاف سرمایه (اسم)
disinvestment

خرج دارایی (اسم)
disinvestment

پیشنهاد کاربران

کاهش سرمایه گذاری، سرمایه گذاری زدایی
disinvestment ( اقتصاد )
واژه مصوب: کاهش سرمایه
تعریف: کاهش یافتن سرمایه به دلیل اسقاط یا استهلاک سرمایه

بپرس