disinterested

/ˌdɪˈsɪntrəstəd//dɪsˈɪntrəstɪd/

معنی: بی غرض، بی طرف، بی علاقه، بیغرضانه، بیطمع
معانی دیگر: بی نظر، منصف، برابرنگر، عاری از نفع شخصی، بی تفاوت

جمله های نمونه

1. his cold and disinterested way of teaching dampened the students' enthusiasm
روش تدریس سرد و بی تفاوت او شوق شاگردان را از بین می برد.

2. His action was not disinterested because he hoped to make money out of the affair.
[ترجمه گوگل]اقدام او بی علاقه نبود زیرا امیدوار بود از این ماجرا پول دربیاورد
[ترجمه ترگمان]کار او نه به خاطر این بود که امیدوار بود از این ماجرا پول درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her advice appeared to be disinterested.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید توصیه او بی علاقه بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که توصیه او بی طرف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A lawyer should provide disinterested advice.
[ترجمه گوگل]یک وکیل باید مشاوره بی غرض ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]یک وکیل باید توصیه disinterested ارائه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A solicitor can give you disinterested advice. However, in speech it is sometimes used instead of uninterested, although this is thought to be incorrect.
[ترجمه گوگل]یک وکیل می تواند به شما مشاوره بی غرضی بدهد با این حال، در گفتار گاهی اوقات به جای بی علاقه استفاده می شود، اگرچه تصور می شود که این نادرست است
[ترجمه ترگمان]یک مشاور می تواند به شما پند disinterested بدهد با این حال، در سخن گفتن گاهی اوقات به جای اینکه به آن بی علاقه باشد، به کار می رود، اگرچه این تصور نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His action was not altogether disinterested.
[ترجمه گوگل]اقدام او کاملاً بی علاقه نبود
[ترجمه ترگمان]رفتار او کام لا بی طرف نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mostly, the fans were looking disinterested.
[ترجمه گوگل]بیشتر هواداران بی علاقه به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]بیشتر از همه طرفدار بی طرف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The peculiarly disinterested institution of science develops only in special circumstances and remains constantly vulnerable.
[ترجمه گوگل]نهاد علم بی غرض خاص تنها در شرایط خاص توسعه می یابد و دائماً آسیب پذیر می ماند
[ترجمه ترگمان]موسسه تازه تاسیس دانش تنها در شرایط خاص توسعه می یابد و به طور مداوم آسیب پذیر باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This fantasy was not fuelled by disinterested speculation but by envy.
[ترجمه گوگل]این فانتزی نه با حدس و گمان های بی غرض بلکه از حسادت دامن زد
[ترجمه ترگمان]این فانتزی نه تنها با گمانه زنی disinterested بلکه با رشک، دامن می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He also had a disinterested fascination with the records of the middle ages, especially those of the west country.
[ترجمه گوگل]او همچنین شیفتگی بی‌علاقه‌ای به سوابق قرون وسطی، به‌ویژه رکوردهای کشور غرب داشت
[ترجمه ترگمان]او همچنین با توجه به سوابق سال های میانی، مخصوصا آن هایی که در غرب کشور بودند، علاقه نشان داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My advice is quite disinterested.
[ترجمه گوگل]توصیه من کاملاً بی علاقه است
[ترجمه ترگمان]توصیه من کاملا disinterested
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His wife left him, he became increasingly disinterested in his work and he returned to Cornwall as a tramp.
[ترجمه گوگل]همسرش او را ترک کرد، او به طور فزاینده‌ای نسبت به کارش بی‌علاقه شد و به عنوان یک ولگرد به کورنوال بازگشت
[ترجمه ترگمان]زنش او را ترک کرد، به تدریج که به کار خود علاقمند شد، به مقام یک مرد ولگرد بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I for one am making a disinterested search for information.
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک جستجوی بی علاقه برای اطلاعات هستم
[ترجمه ترگمان]من در جستجوی اطلاعات هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Indeed, it is the disinterested character of the reactions which is the criterion for being aware from other people's viewpoints.
[ترجمه گوگل]در واقع، این بی‌علاقگی واکنش‌ها است که ملاک آگاهی از دیدگاه دیگران است
[ترجمه ترگمان]در واقع، ویژگی disinterested واکنش ها است که معیار آگاهی از دیدگاه دیگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Only a very disinterested idiot could miss, and be unimpressed by, either.
[ترجمه گوگل]فقط یک احمق بسیار بی‌علاقه می‌تواند از دست بدهد و تحت تأثیر قرار نگیرد
[ترجمه ترگمان]فقط یک احمق دوست داشتنی می تواند دلش را تنگ کند و حتی تحت تاثیر قرار نگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی غرض (صفت)
neuter, impartial, dispassionate, disinterested, unbiased

بی طرف (صفت)
neutral, just, objective, neuter, impartial, dispassionate, disinterested, non-partisan, unaligned

بی علاقه (صفت)
nonchalant, indifferent, disinterested, uninterested, unresponsive, fancy-free, poker-faced

بی غرضانه (صفت)
even-handed, disinterested

بیطمع (صفت)
disinterested

انگلیسی به انگلیسی

• impartial, unbiased; not interested, indifferent
someone who is disinterested is not involved in a situation and can make fair decisions or judgements about it.
if you are disinterested in something, you are not interested in it. some users of english believe that it is not correct to use disinterested with this meaning.

پیشنهاد کاربران

impersonal tone and disinterested point of view: لحن غیر شخصی و دیدگگاه بی غرضانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : disinterest
✅️ صفت ( adjective ) : disinterested
✅️ قید ( adverb ) : disinterestedly
بی نفع، بدون منفعت ( کسی که از انجام یا عدم انجام کاری نفعی نمی برد، در نتیجه در کار/قضاوت/. . . انصاف نگه می دارد )
بی طرف
بی تفاوت، بی اعتنا، بی تمایل، بی اهمیت ( نسیت به موضوعی )
خونسرد، خنثی

بپرس