disintegration

/ˌdɪˌsɪntəˈɡreɪʃn̩//dɪsˌɪntɪˈɡreɪʃn̩/

معنی: تجزیه، از هم باشیدگی
معانی دیگر: از هم باشیدگی، تجزیه

جمله های نمونه

1. disintegration of personality
از هم پاشیدگی شخصیت

2. This defeat led to the disintegration of the empire.
[ترجمه گوگل]این شکست منجر به فروپاشی امپراتوری شد
[ترجمه ترگمان]این شکست منجر به فروپاشی امپراطوری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Since the disintegration of the USSR, there has been only one superpower - the USA.
[ترجمه گوگل]از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تنها یک ابرقدرت وجود داشته است - ایالات متحده آمریکا
[ترجمه ترگمان]از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تنها یک ابرقدرت وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I could feel the sad power of disintegration: husbands gone off, wives abandoned, children baffled.
[ترجمه گوگل]می‌توانستم قدرت غم‌انگیز فروپاشی را احساس کنم: شوهران رفتند، زنان رها شدند، بچه‌ها گیج شدند
[ترجمه ترگمان]من می توانستم قدرت غم و اندوه را از هم جدا کنم: شوهرانشان را ترک کرده بودند، زن ها رها شده بودند، بچه ها گیج شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The disintegration of the Takeshita faction was seen as a mixed blessing for Miyazawa.
[ترجمه گوگل]از هم پاشیدگی جناح تاکشیتا به عنوان یک موهبت متفاوت برای میازاوا تلقی می شد
[ترجمه ترگمان]تجزیه و فروپاشی فرقه Takeshita به عنوان یک موهبت ترکیبی برای Miyazawa دیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Thus the disintegration of the radioactive elements is a heat source that has persisted for billions of years.
[ترجمه گوگل]بنابراین فروپاشی عناصر رادیواکتیو منبع گرمایی است که میلیاردها سال باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]از این رو فروپاشی عناصر رادیواکتیو یک منبع حرارتی است که میلیاردها سال دوام آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The disintegration of the left's main power-base will have far-reaching consequences.
[ترجمه گوگل]فروپاشی پایگاه اصلی قدرت چپ عواقب گسترده ای خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]فروپاشی پایه قدرت اصلی چپ منجر به عواقب بعدی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Total economic disintegration appeared to be imminent.
[ترجمه گوگل]فروپاشی کامل اقتصادی به نظر قریب الوقوع بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که کل فروپاشی اقتصادی حتمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Romantics had raised the alarm about the disintegration in modern society of much that is essential to the full human experience.
[ترجمه گوگل]رمانتیک ها زنگ خطر را در مورد فروپاشی در جامعه مدرن به صدا درآورده بودند که برای تجربه کامل بشر ضروری است
[ترجمه ترگمان]رومانتیک ها، این هشدار را در مورد فروپاشی جامعه مدرن که برای تجربه کامل انسان ضروری است، مطرح کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Disintegration of this kind has implications that go beyond the children's grasp of the text they are actually trying to read.
[ترجمه گوگل]از هم گسیختگی از این نوع پیامدهایی دارد که فراتر از درک کودکان از متنی است که در واقع سعی در خواندن آن دارند
[ترجمه ترگمان]Disintegration از این نوع، مفاهیمی دارد که فراتر از درک کودکان از متن که در واقع در تلاش برای خواندن هستند، فراتر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Result in the disintegration of the entire group.
[ترجمه گوگل]منجر به از هم پاشیدگی کل گروه می شود
[ترجمه ترگمان]نتیجه در فروپاشی کل گروه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The disintegration of infected cells provides another mechanism for the release of newly-formed viruses.
[ترجمه گوگل]متلاشی شدن سلول های آلوده مکانیسم دیگری را برای انتشار ویروس های تازه تشکیل شده فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]تجزیه و فروپاشی سلول های آلوده، مکانیسم دیگری برای انتشار ویروس تازه تاسیس فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Flux is associated with alchemical dissolution and disintegration.
[ترجمه گوگل]شار با انحلال و تجزیه کیمیاگری مرتبط است
[ترجمه ترگمان]شار با انحلال alchemical و فروپاشی هم بسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A comparative study on the disintegration of filamentous fungi.
[ترجمه گوگل]مطالعه تطبیقی ​​تجزیه قارچ های رشته ای
[ترجمه ترگمان]یک مطالعه تطبیقی در مورد تجزیه قارچ filamentous
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

از هم باشیدگی (اسم)
disintegration

تخصصی

[شیمی] فروپاشی، تجزیه
[عمران و معماری] از هم پاشیدگی - فروپاشیدگی - فروریختگی - متلاشی شدن - تلاشی
[برق و الکترونیک] فروپاشی
[زمین شناسی] ازهم پاشیدگی، فرو پاشیدگی، فرو ریختگی، متلاشی شدن
[ریاضیات] از هم پاشیدگی، تلاشی
[خاک شناسی] فروپاشی
[آب و خاک] کوچک شدن، تجزیه، خرد شدن

انگلیسی به انگلیسی

• breaking up into small pieces, separation

پیشنهاد کاربران

تلاشی. فروپاشی. از هم پاشیدگی
مثال:
This defeat led to the disintegration of the empire.
این شکست موجب فروپاشی امپراطوری شد.
disintegration ( فیزیک )
واژه مصوب: فروپاشی 1
تعریف: هرگونه تغییر خواص خودبه‏خودی یا تحریکی هسته که به آزادسازی ذره یا پرتوِ گاما منجر شود
زوال، در عبارت ( disintegration of thought ) به معنای زوال عقل
ازهم گسیختگی
فروپاشی - فروریختگی - تجزیه
What is disintegration in farsi language

بپرس