disintegrating

جمله های نمونه

1. the disintegrating hulk of the spanish empire
لاشه ی در حال متلاشی شدن امپراتوری اسپانیا

تخصصی

[زمین شناسی] از هم پاشیدن، فرو ریختن، خرد کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس