dishonorable

/ˌdɪˈsɑːnərəbəl//ˌdɪˈsɑːnərəbəl/

معنی: پست، بیابرو، از روی بیشرمی، نا شایسته
معانی دیگر: ننگین، بی شرف، نابکار، روسیاه، بی آبرو، ناشرافتمندانه

جمله های نمونه

1. a group of dishonorable men who did not turn away from stealing and killing
گروهی مردان بی آبرو که از دزدی و قتل روگردان نبودند

2. A dishonorable discharge, afterward, for insubordination.
[ترجمه گوگل]پس از آن، یک ترشح بی شرف برای نافرمانی
[ترجمه ترگمان]بعد از اون نافرمانی بی شرف، بعد از سرپیچی از نافرمانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His dishonorable discharge from the Navy makes him ineligible for military benefits.
[ترجمه گوگل]اخراج بی شرمانه او از نیروی دریایی باعث می شود که وی از مزایای نظامی محروم شود
[ترجمه ترگمان]اخراج غیر شرافتمندانه او از نیروی دریایی او را برای منافع نظامی واجد شرایط می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is ashamed for his former dishonorable action.
[ترجمه گوگل]او به خاطر اقدام ناپسند سابق خود شرمنده است
[ترجمه ترگمان]از اقدام غیر شرافتمندانه او شرم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He would not stoop to do anything dishonorable.
[ترجمه گوگل]او خم نمی شد برای انجام هر کار ناپسندی
[ترجمه ترگمان]حاضر نبود خم شود تا کار غیر شرافتمندانه ای انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For those crimes he faces dishonorable discharge, forfeiture of pay, and up to 32 years in prison.
[ترجمه گوگل]برای این جنایات، او با اخراج غیر شرافتمندانه، محرومیت از حقوق و تا 32 سال زندان مواجه است
[ترجمه ترگمان]برای آن جرایمی که او با discharge غیر شرافتمندانه، فقدان حقوق، و حداکثر ۳۲ سال زندان مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. President Clinton denied any dishonorable actions.
[ترجمه گوگل]پرزیدنت کلینتون هرگونه اقدام ناپسند را رد کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور کلینتون هرگونه اقدام نادرست را انکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is dishonorable to shirk military service.
[ترجمه گوگل]دوری از خدمت سربازی مایه شرمساری است
[ترجمه ترگمان]برای خالی کردن خدمت نظامی ناشایسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. George has made himself cheap by his dishonorable behaviour.
[ترجمه گوگل]جورج با رفتار ناپسندش خود را ارزان کرده است
[ترجمه ترگمان]جورج با رفتار dishonorable خودش را پست کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His behavior is dishonorable.
[ترجمه گوگل]رفتارش بی شرف است
[ترجمه ترگمان]رفتارش بی شرف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was sentenced to three months imprisonment and a dishonorable discharge.
[ترجمه گوگل]او به سه ماه حبس تعزیری و ترخیص غیر شرافتی محکوم شد
[ترجمه ترگمان]او به سه ماه حبس و یک اخراج غیر شرافتمندانه محکوم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She wrote a letter telling him that the Marine Corps had given him a dishonorable discharge.
[ترجمه گوگل]او نامه ای نوشت و به او گفت که تفنگداران دریایی او را بی شرف ترخیص کرده اند
[ترجمه ترگمان]نامه ای نوشت و به وی گفت که سپاه تفنگداران، به او یک شلیک بی شرف داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It occurred to Hicks that there would be absolutely nothing dishonorable in ripping him off.
[ترجمه گوگل]به فکر هیکس افتاد که مطلقاً هیچ چیز ناپسندی در از بین بردن او وجود نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]به این موضوع فکر کرد که هیچ چیز غیر شرافتمندانه ای وجود نخواهد داشت که او را از هم جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The inspector general, relying upon the testimony of white citizens, recommended that the whole unit be given dishonorable discharges.
[ترجمه گوگل]بازرس کل با اتکا به شهادت شهروندان سفیدپوست توصیه کرد که کل یگان ترخیص غیرمحترمانه انجام شود
[ترجمه ترگمان]بازرس کل با اتکا به شهادت شهروندان سفید توصیه کرد که کل دستگاه خالی از شرافت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

بیابرو (صفت)
dishonorable

از روی بی شرمی (صفت)
dishonorable

نا شایسته (صفت)
improper, indecent, unworthy, inapt, dishonorable, unbecoming, inapposite, unfit, unseemly, incompetent, unmeet

انگلیسی به انگلیسی

• disgraceful, shameful, improper

پیشنهاد کاربران

۱. شرم آور. ننگین. بد. زشت ۲. بی شرف. بی آبرو. بی حیثیت. پست
کسر شأن/دور از شأن/درخورد/
ناجور و ناشایست
There is nothing dishonorable in doing this.
واسه انجام این کار هیچ چیز ناشایستی وجود نداره.
بی شرف
بی ناموس
غیر شرافتمندانه
ناجوان مردانه
بی شرم ، بز دل

بپرس