dishonor

/ˌdɪˈsɑːnər//ˌdɪˈsɑːnə/

معنی: ننگ، رسوایی، ابروریزی، بیشرفی، نکول، پستی، ننگین کردن، خوار کردن، بی احترامی کردن به، تجاوز کردن به عصمت
معانی دیگر: آبروریزی، بی آبرویی، روسیاهی، بدنامی، مایه ی ننگ، سبب روسیاهی، آبروریزی کردن، مورد توهین قرار دادن، شرم زده کردن، هتک احترام کردن، روسیاه کردن، بی آبرو کردن، روسیاهی بالا آوردن، رسوا کردن، (زن را) بی سیرت کردن، دامن (زنی را) لکه دار کردن، بی عصمت کردن (در انگلیس: dishonour)، (چک) برگشت زدن، برگشت، (برات) نکول کردن، تجاوز کردن به عصمت کسی

جمله های نمونه

1. a courtier in dishonor
درباری بدنام شده

2. cowardice became his dishonor
ترسویی علت روسیاهی او شد.

3. his behavior brought dishonor to his family
رفتار او خانواده اش را رسوا کرد.

4. their conspiracy to dishonor the manager boomeranged on themselves
تبانی آنها برای مفتضح کردن مدیر به ضرر خودشان تمام شد.

5. he considered it a dishonor to ask for money
او درخواست پول را ننگ می دانست.

6. his mistakes resulted in dishonor for his family
لغزش های او برای خانواده اش آبروریزی به بار آورد.

7. to choose death before dishonor
ترجیح مرگ به بی آبرویی و خفت

8. their deeds yielded nothing but a harvest of shame and dishonor
اعمال آنان حاصلی جز شرم و بی آبرویی نداشت.

9. We had to choose between death and dishonor.
[ترجمه گوگل]ما باید بین مرگ و آبرو یکی را انتخاب می کردیم
[ترجمه ترگمان]باید بین مرگ و رسوایی انتخاب می شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He chooses death before dishonor.
[ترجمه گوگل]او مرگ را بر خواری برمی گزیند
[ترجمه ترگمان]اون مرگ رو قبل از رسوایی انتخاب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You about the law, do you dishonor God by breaking the law?
[ترجمه گوگل]شما در مورد قانون، آیا با زیر پا گذاشتن قانون خدا را بی حرمتی می کنید؟
[ترجمه ترگمان]در مورد قانون، آیا شما به خاطر شکستن قانون خدا را رسوا می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His desertion from the army brought dishonor on his family.
[ترجمه گوگل]فرار او از ارتش باعث آبروریزی خانواده اش شد
[ترجمه ترگمان]جدایی او از ارتش باعث رسوایی خانواده اش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had to choose between death and dishonor.
[ترجمه گوگل]او باید بین مرگ و خواری یکی را انتخاب می کرد
[ترجمه ترگمان]باید بین مرگ و رسوایی انتخاب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For myself, I would rather go hungry than dishonor myself for money.
[ترجمه گوگل]برای خودم، ترجیح می‌دهم گرسنه بمانم تا اینکه به خاطر پول به خودم آبروریزی کنم
[ترجمه ترگمان]برای خودم ترجیح می دهم گرسنه باشم تا این که خودم را به خاطر پول ننگین و ننگین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is a thought form of separation and dishonor.
[ترجمه گوگل]این شکل فکری جدایی و بی احترامی است
[ترجمه ترگمان]این نوع اندیشه جدایی و رسوایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. No taint of dishonor ever touched him.
[ترجمه گوگل]هیچ رنگی از آبروریزی به او نرسید
[ترجمه ترگمان]هیچ اثری از رسوایی به او دست نزده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ننگ (اسم)
shame, scandal, reproach, dishonor, attainder, infamy, stain, opprobrium, smirch, stigmatism

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

ابروریزی (اسم)
dishonor, dishonour

بیشرفی (اسم)
dishonor, dishonour

نکول (اسم)
dishonor, dishonour

پستی (اسم)
poverty, abjection, degradation, baseness, meanness, inferiority, debasement, dishonor, turpitude, ignobility, villainy, lowness, humility, lousiness, vulgarism, vulgarity

ننگین کردن (فعل)
abuse, shame, dishonor, dishonour

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

بی احترامی کردن به (فعل)
insult, dishonor, dishonour, wrong

تجاوز کردن به عصمت (فعل)
dishonor, dishonour

تخصصی

[حقوق] برگشت دادن چک، نکول کردن برات، واخواست کردن سفته، خودداری از پرداخت

انگلیسی به انگلیسی

• shame, disgrace, infamy
disgrace, bring shame, ruin the reputation of

پیشنهاد کاربران

بی آبرویی , رسوایی ؛ بی آبرو کردن , رسوا کردن
– His behavior brought dishonor to his family
– We had to choose between death and dishonor
– He felt that he had dishonoured his family
–�I would rather go hungry than dishonor myself for money
مایه ننگ و خجالت ، مثال:
You are dishonor of this tournament
معنی : تو مایه ننگ این تورنمنتی
- دیالوگ سابزبرو تو مورتال کمبت : )

بپرس