dishful


(به اندازه ی یک بشقاب پر) یک بشقاب

جمله های نمونه

1. he ate a dishful of chello kabob and said, "what's for lunch?"
او یک پرس چلوکباب کامل را خورد و گفت ((نهار چی داریم ؟))

2. she gave me a dishful of gold coins
یک بشقاب پر از سکه ی طلا به من داد.

پیشنهاد کاربران

بپرس