disharmony

/ˌdɪsˈhɑːrməni//dɪsˈhɑːməni/

معنی: عدم هم اهنگی، عدم توافق
معانی دیگر: ناهماهنگی، ناسازی، ناموزونی، ناهم سازی، تفرقه، ناهمراهی، نفاق، discord : عدم هم اهنگی

جمله های نمونه

1. He noted the disharmony between husband and wife.
[ترجمه گوگل]او به ناهماهنگی بین زن و شوهر اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او به عدم هماهنگی بین زن و شوهر اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Racial disharmony is what makes the news; when people get along, we don't hear about it.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی نژادی چیزی است که خبر را می سازد وقتی مردم با هم کنار می آیند، ما در مورد آن چیزی نمی شنویم
[ترجمه ترگمان]Racial با عدم disharmony این است که وقتی مردم وارد می شوند، ما در این مورد چیزی نمی دانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This will cause emotional disharmony and make it difficult to act effectively in any way at all.
[ترجمه گوگل]این امر باعث ناهماهنگی عاطفی می شود و عمل موثر به هیچ وجه را دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]این باعث عدم هماهنگی عاطفی می شود و باعث می شود که به طور موثر عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Classical musicians engage in romantic disharmony when an insecure violist falls in love with a married violinist who has an unsavory secret.
[ترجمه گوگل]نوازندگان کلاسیک زمانی که یک ویولونیست ناامن عاشق یک ویولونیست متاهل می شود که رازی ناخوشایند دارد، دچار ناهماهنگی عاشقانه می شوند
[ترجمه ترگمان]آهنگسازان کلاسیک در عدم هماهنگی رمانتیک در زمانی که یک violist ناامن عاشق یک ویولن نواز متاهل است که یک راز ناخوشایند دارد، درگیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This points to a significant disharmony between the rhetoric of schooling and the practice.
[ترجمه گوگل]این به ناهماهنگی قابل توجهی بین لفاظی مدرسه و عمل اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]این موضوع منجر به عدم هماهنگی قابل توجهی بین معانی مدرسه رفتن و تمرین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The regional development disharmony is disharmony of urban - rural development in essence.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی توسعه منطقه ای در اصل ناهماهنگی توسعه شهری - روستایی است
[ترجمه ترگمان]عدم هماهنگی منطقه ای، مربوط به توسعه روستایی - روستایی در اصل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Disharmony between the Liver and Spleen causes irritability along with abdominal distension and pain.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی بین کبد و طحال باعث تحریک پذیری همراه با اتساع و درد شکم می شود
[ترجمه ترگمان]بین کبد و طحال بزرگ، باعث عصبانی شدن و درد شکمی و درد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The end result is strife and disharmony.
[ترجمه گوگل]نتیجه نهایی نزاع و ناهماهنگی است
[ترجمه ترگمان]نتیجه نهایی، نزاع و عدم هماهنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Disharmony or desynchronizing of a frequency means that the organ of the frequency gets ill.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی یا عدم هماهنگی یک فرکانس به این معنی است که اندام فرکانس بیمار می شود
[ترجمه ترگمان]disharmony یا desynchronizing یک فرکانس به این معنی است که ارگان فرکانس بیمار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The core of tension - type headache is disharmony ofand blockage of collaterals by phlegm and blood stasis.
[ترجمه گوگل]هسته سردرد تنشی ناهماهنگی و انسداد وثیقه توسط خلط و سکون خون است
[ترجمه ترگمان]هسته سردرد از نوع تنش، عدم هماهنگی و انسداد collaterals توسط خلط و خون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At present, problems of disharmony is grave between consumption and environment, which should be solved carefully.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مشکلات ناهماهنگی بین مصرف و محیط زیست جدی است که باید با دقت حل شود
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، مشکلات مربوط به عدم هماهنگی بین مصرف و محیط است که باید به دقت حل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. ACN contamination could result in the disharmony of calcium homeostasis of liver in rats.
[ترجمه گوگل]آلودگی ACN می تواند منجر به ناهماهنگی هموستاز کلسیم کبد در موش صحرایی شود
[ترجمه ترگمان]آلودگی آلودگی می تواند نتیجه the در homeostasis calcium از کبد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the 1960s this preoccupation gave way to an urgent need to consider domestic problems such as racial disharmony and poverty.
[ترجمه گوگل]در دهه 1960 این مشغله جای خود را به نیاز مبرم به بررسی مشکلات داخلی مانند ناهماهنگی نژادی و فقر داد
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۶۰ این مشغولیت ذهنی به یک نیاز مبرم به فکر کردن به مشکلات داخلی مانند عدم هماهنگی نژادی و فقر انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At least you are starting with a breeding pair, but even so you may experience some disharmony.
[ترجمه گوگل]حداقل شما با یک جفت مولد شروع می کنید، اما حتی ممکن است کمی ناهماهنگی را تجربه کنید
[ترجمه ترگمان]حداقل شما با یک جفت breeding شروع می کنید، اما حتی ممکن است برخی ناهماهنگی را تجربه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم هماهنگی (اسم)
discord, disaccord, discordance, disconformity, disharmony, incoordination

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

انگلیسی به انگلیسی

• lack of harmony, discord

پیشنهاد کاربران

بپرس