disguise

/ˌdɪˈsɡaɪz//dɪsˈɡaɪz/

معنی: لباس مبدل، تغییر قیافه، تغییر قیافه دادن، جامه مبدل پوشیدن، نهان داشتن، پنهان کردن
معانی دیگر: (تغییر قیافه یا صدا یا لباس دادن به منظور پنهان سازی هویت) قیافه عوض کردن، جامه ی بدل پوشیدن، صدا عوض کردن، مبدل کردن (disguisement هم می گویند)، پنهان ساختن، آشکار نکردن، پوشاندن، بروز ندادن، مخفی کردن، (جامه و نقاب و هرچیزی که برای تغییر قیافه به کار می رود) لباس مبدل، نقاب (و غیره)، تبدیل ظاهر (به منظور پنهان سازی هویت)، تغییر قیافه (یا صدا و غیره)، پنهان سازی، مبدل شدگی، ناآشکاری، (قدیمی) تغییر دادن، مخدوش کردن، معیوب کردن، زشت کردن

جمله های نمونه

1. to disguise one's voice
صدای خود را عوض کردن

2. a blessing in disguise
توفیق اجباری

3. a king in disguise
پادشاهی با جامه ی مبدل

4. he spoke with disguise
در لفافه صحبت می کرد.

5. a blessing in disguise
چیزی که ابتدا خوشایند نیست ولی بعدا معلوم می شود که خوب بوده،توفیق اجباری

6. No words can be the disguise of base intentions.
[ترجمه لیلا] معادل:رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر
|
[ترجمه شان] هیچ کلمه ای نمی تواند نیت{قصد ) اصلی را پنهان کند ( پوشیده دارد ) .
|
[ترجمه shadmehr radmanesh] هیچ کلمه ای نمی تواند نیت های پست را پنهان کند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کلمه ای نمی تواند پوشش نیات پست باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کلمه ای نمی تواند پوشش نیت پایه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She adopted an elaborate disguise to help her pass through the town unrecognized.
[ترجمه گوگل]او یک لباس مبدل استادانه برای کمک به او برای عبور از شهر ناشناس انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او تغییر قیافه داده بود تا به او کمک کند که از شهر خارج شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You'll have to travel in disguise.
[ترجمه گوگل]شما باید با لباس مبدل سفر کنید
[ترجمه ترگمان]باید با تغییر قیافه سفر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She disguised herself as a man, but she couldn't disguise her voice.
[ترجمه مهديه] شاید بتونی قیافه اتو شبیه یه مرد کنی اما صدای زنونه اتو نمیتونی تغییر بدی.
|
[ترجمه شان] آن زن خود را به شکل مرد در آورده بود، اما نمی توانست صدایش را تغییر دهد.
|
[ترجمه گوگل]او خود را به شکل یک مرد درآورده بود، اما نمی توانست صدایش را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]او خودش را به عنوان یک مرد تغییر داد، اما نمی توانست صدایش را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Maybe you could disguise yourself as a waiter and sneak in there.
[ترجمه مهديه] ممکنه بتونی به عنوان یه پیش خدمت تغییر قیافه بدی و دزدکی بری اونجا.
|
[ترجمه گوگل]شاید بتوانید خود را به عنوان یک پیشخدمت درآورید و دزدکی وارد آنجا شوید
[ترجمه ترگمان]شاید بتونی خودت رو به عنوان یه پیشخدمت عوض کنی و دزدکی بری اونجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I didn't recognize him: he was in disguise.
[ترجمه گوگل]من او را نشناختم: او در لباس مبدل بود
[ترجمه ترگمان]من او را نشناختم او تغییر قیافه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The British team did not disguise their delight at their success.
[ترجمه گوگل]تیم بریتانیا خوشحالی خود را از موفقیت خود پنهان نکرد
[ترجمه ترگمان]تیم انگلستان از موفقیت آن ها ابراز خرسندی نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is a master of disguise.
[ترجمه شان] او در تغییر قیافه دادن ، استاد است.
|
[ترجمه گوگل]او استاد مبدل است
[ترجمه ترگمان]او استاد تغییر قیافه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His illness became a blessing in disguise, when he married his nurse.
[ترجمه زهرا رحمانی] بیماری اش توفیق اجباری شد، چرا که با پرستارش ازدواج کرد.
|
[ترجمه گوگل]زمانی که با پرستارش ازدواج کرد، بیماری او تبدیل به نعمتی شد
[ترجمه ترگمان]وقتی با دایه خود ازدواج کرد، بیماری او به صورت موهبت مبدل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The firm tried to disguise its failure in false statements.
[ترجمه شان] این شرکت کوشید شکست خود را با بیانیه های نادرست پنهان کند.
|
[ترجمه گوگل]این شرکت سعی کرد شکست خود را در اظهارات نادرست پنهان کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت تلاش کرد شکست خود را در اظهارات نادرست پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She couldn't disguise the fact that she felt uncomfortable.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست این واقعیت را پنهان کند که احساس ناراحتی می کند
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست این حقیقت را پنهان کند که احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She made no attempt to disguise her surprise.
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای پنهان کردن تعجب خود نکرد
[ترجمه ترگمان]او سعی نکرد تعجب او را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The chairman tried to disguise his mortification.
[ترجمه گوگل]رئیس سعی کرد ناراحتی خود را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه سعی کرد که ناراحتی خود را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It is impossible to disguise the fact that business is bad.
[ترجمه گوگل]پنهان کردن این واقعیت که تجارت بد است غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]پنهان کردن این حقیقت که کسب وکار بد است، غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لباس مبدل (اسم)
disguise, masquerade, guise

تغییر قیافه (اسم)
disguise, masquerade, guise

تغییر قیافه دادن (فعل)
disguise

جامه مبدل پوشیدن (فعل)
disguise

نهان داشتن (فعل)
disguise

پنهان کردن (فعل)
cloak, hide, shadow, cover, mask, conceal, closet, cache, wrap, disguise, dissemble, secrete, dissimulate

انگلیسی به انگلیسی

• costume that hides one's identity; concealment
hide, conceal, impersonate, camouflage
a disguise is a change in your appearance that is intended to prevent people from recognizing you.
if you disguise yourself, you dress like someone else and behave like them in order to deceive people.
if you disguise something, you change it so that people do not recognize it or know about it.

پیشنهاد کاربران

تغییر قیافه بهترین معنی هست براش
دورویی
جازدن چیزی به نام چیزی دیگر
این نوع لباس ها معمولاً در کنسرت ها، رویدادهای تماشا و تفریحی، هالووین یا حتی در مراسم ها استفاده می شوند تا به شخصیت های معروف، ابرقهرمانا، حیوون ها، شخصیت های کارتونی و غیره تغییر شکل دهند
این لباس ها شامل لباس های تمام بدن، ماسک، کاپوت، الهه یا تاج، دستکش ها، کفش ها و سایر جزئیات باشه
...
[مشاهده متن کامل]

توی کمی از مواردم لباس استتار معنی میشه که توسط سرویس پلیس یا توسط بهذکارن استفاده میشه

disguise ( v, n ) ( dɪsˈɡaɪz ) =to change your appearance so that people can't recognize you, e. g. She disguised herself as a boy. She wore glasses and a hat as a disguise.
disguise
It's only fear in disguise
Dis: متضاد
Guise : لباس مبدل
لاپوشانی کردن، خود را جا زدن :خودت رو به عنوان خدمتکار جا بزن disguised yourself as a waiter
لاپوشانی کردن، خود را جا زدن! برای متال خودت رو به عنوان خدمتکار جا بزن و یه سروگوشی به آب بدهdisguised yourself as a waiter & sneak it!
Example :
nature loves disguising her weaknesses as strengths : طبیعت دوست داره نقاط ضعف هاشو قوی نشون بده
استتار
جاسازی
هویت جعلی
دِگرچِهریدن.
دگرچهراندن.
تغییر چهره دادن
لاپوشانی کردن پنهان کردن
disguise ( verb ) = چهره یا قیافه را تغییر دادن، صدا را تغییر دادن، عوض کردن، طور دیگری نشان دادن/بروز ندادن، کتمان کردن، پنهان کردن، مخفی کردن، لاپوشونی کردن ( خصوصا احساس، هدف و یا خشم )
مترادف با کلمه : conceal
...
[مشاهده متن کامل]

Definition =به خصوص به منظور پنهان کردن شکل واقعی تان، به شخص یا چیز جدیدی خودتان را مبدل کنید/برای پنهان کردن یک نظر ، احساس و غیره/
examples:
1 - It is hard to disguise the fact that business is slow.
لاپوشانی کردن این موضوع که کسب وکار کساد است، کار سختی است.
2 - He disguised himself by shaving his head and wearing a false beard.
او خود را با تراشیدن سرش و گذاشتن ریش مصنوعی تغییر چهره داد.
3 - Minor skin imperfections can usually be disguised with a spot of make - up.
نقص های جزئی پوست را می توان با یک لکه آرایش پنهان کرد.
4 - We tried to disguise the fact that it was just a school hall by putting up coloured lights and balloons.
ما سعی کردیم این حقیقت را که فقط یک سالن مدرسه بود با قرار دادن چراغ های رنگی و بالن طور دیگری نشان دهیم.
5 - "Well, I have shown you how to do this before, " she said, unable to disguise her impatience.
وی گفت: "خوب ، من قبلاً به شما نشان داده ام که چگونه این کار را انجام دهید" ، و نتوانست بی حوصلگی خود را پنهان کند.
6 - Strenuous efforts were made throughout the war to disguise the scale of civilian casualties.
در طول جنگ تلاشهای شدیدی برای پنهان کردن میزان تلفات غیرنظامیان صورت گرفت.
7 - She has had a lot of cosmetic surgery in an attempt to disguise her age.
او در تلاش برای پنهان کردن سن خود جراحی های زیبایی زیادی انجام داده است.
8 - My friend rang me up at the office and tried to disguise her voice, but I knew it was her.
دوستم به من در دفتر زنگ زد و سعی داشت صدایش را عوض کند ، اما من می دانستم که او بود.
9 - The journalist disguised himself as a waiter in order to get into the celebrity party.
این روزنامه نگار خود را به عنوان یک پیشخدمت تغییر چهره داد تا بتواند وارد مهمانی مشهور شود.
disguise ( noun ) = تغییر چهره، لباس مبدل، قیافه مبدل، تغییر صدا
Definition = چیزی که کسی می پوشد تا ظاهر واقعی خود را پنهان کند/
examples :
1 - He put on a large hat and glasses as a disguise and hoped no one would recognize him.
او کلاه و عینکی بزرگ به عنوان لباس مبدل بر سر گذاشت و امیدوار بود که کسی او را نشناسد.
2 - She usually goes out in disguise to avoid being bothered by the public.
او معمولاً با لباس مبدل از خانه بیرون می رود تا توسط مردم اذیت نشود.
3 - He’s a master of disguise.
او استاد تغییر چهره است.
4 - Put on a disguise
یک لباس مبدل پوشیدن
5 - The supposed beggar was really a police officer in disguise
آن به اصطلاح "گدا" در واقع یک افسر پلیس در لباس مبدل بود.

پوشیده در لباس مبدل
✔️پنهان ساختن، آشکار نکردن، پوشاندن
E. g. Minor skin imperfections can usually be disguised with a spot of make - up
تغییر چهره دادن
تحت پوشش
they developed a bio - weapon program disguised as a bio - botany project
نهان
تغییر کردن ( بصورت مثبت ) مثال:
Even difficult challenges are beautiful opportunities in disguise.
فعل:
1. تغییر قیافه دادن
2. پنهان کردن، تغییر دادن
3. پنهان کردن
اسم:
1. تغییر قیافه
2. in disguise با تغییر چهره

مخفی، پنهان
جا زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس