disgruntled

/ˌdɪˈsɡrəntl̩d//dɪsˈɡrʌntl̩d/

ناخوشنود، ناراضی، غرغرو

جمله های نمونه

1. the relatives who were not invited to the wedding became very disgruntled
قوم خویش هایی که به عروسی دعوت نشده بودند خیلی برزخ شدند.

2. A disgruntled former employee is being blamed for the explosion.
[ترجمه گوگل]یک کارمند سابق ناراضی مسئول این انفجار است
[ترجمه ترگمان]یک کارمند ناراضی سابق مسئول این انفجار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Although he wasn't actually disgruntled, he was far from being gruntled.
[ترجمه گوگل]اگرچه او در واقع ناراضی نبود، اما از غرغر کردن دور بود
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه او واقعا ناراضی نبود، از gruntled دور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Disgruntled employees recently called for his resignation.
[ترجمه گوگل]کارمندان ناراضی اخیراً خواستار استعفای او شدند
[ترجمه ترگمان]کارمندان Disgruntled اخیرا خواستار استعفای وی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The late dinner disgruntled my father.
[ترجمه گوگل]شام دیرهنگام پدرم را ناراضی کرد
[ترجمه ترگمان] شام دیر پدرم رو ناراحت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The players were disgruntled with the umpire.
[ترجمه گوگل]بازیکنان از داور ناراضی بودند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان از داور ناراضی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I left feeling disgruntled at the way I'd been treated.
[ترجمه گوگل]از رفتاری که با من شده بود احساس نارضایتی کردم
[ترجمه ترگمان]از طرز برخورد با من ناراحت شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's still disgruntled about missing the party.
[ترجمه گوگل]او هنوز از از دست دادن مهمانی ناراضی است
[ترجمه ترگمان]هنوز ناراحت نشده که مهمونی رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The general staff is unhappy and the squaddies disgruntled, but no more than that.
[ترجمه گوگل]ستاد کل ناراضی است و تیم ها ناراضی هستند، اما نه بیشتر از این
[ترجمه ترگمان]ستاد فرمانده ناراضی و ناخشنود است، اما نه بیشتر از این
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She didn't blame her father for being disgruntled when she'd cancelled Anna's visit.
[ترجمه گوگل]او پدرش را به خاطر ناراضی بودن زمانی که ملاقات آنا را لغو کرده بود، سرزنش نکرد
[ترجمه ترگمان]او پدرش را به خاطر ناراضی بودن از دیدار آنا سرزنش نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After long delays, disgruntled passengers were taken to a nearby hotel.
[ترجمه گوگل]پس از تاخیرهای طولانی، مسافران ناراضی به هتلی در همان نزدیکی منتقل شدند
[ترجمه ترگمان]پس از تاخیرات طولانی مدت، مسافران ناراضی به یک هتل نزدیک منتقل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Joseph is a disgruntled Brooklyn teenager who, when he doesn't get into Columbia, fills up with ennui.
[ترجمه گوگل]جوزف یک نوجوان ناراضی از بروکلین است که وقتی وارد کلمبیا نمی شود، پر از حس و حال می شود
[ترجمه ترگمان]جوزف یک نوجوان اهل بروکلین است که وقتی به کلمبیا نمی رود حوصله اش را سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Not surprisingly, there were many disgruntled drinkers and club-owners.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که بسیاری از مشروب خواران و مالکان باشگاه ناراضی بودند
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب، تعداد زیادی drinkers و کلوپ کلوپ هم وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ducks, disgruntled among barbed reeds, took flight.
[ترجمه گوگل]اردک ها که در میان نی های خاردار ناراضی بودند، پرواز کردند
[ترجمه ترگمان]اردک ها، ناراضی میان نیزار، پرواز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Darren, looking small and extremely disgruntled,(sentence dictionary) was slumped in the front left-hand seat.
[ترجمه گوگل]دارن که کوچک به نظر می رسید و به شدت ناراضی به نظر می رسید (فرهنگ جملات) روی صندلی جلوی سمت چپ افتاده بود
[ترجمه ترگمان]دارن در حالی که کوچک و بسیار ناراضی به نظر می رسیدند، در صندلی جلو سمت چپ قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• bitter, disappointed, displeased
if you are disgruntled, you are cross and dissatisfied about something.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Annoyed and disappointed 😔
🔍 مترادف: Annoyed, dissatisfied
✅ مثال: The disgruntled employee voiced her concerns during the meeting
بسیار ناخشنود، ناخرسند، آزرده خاطر، دلخور و ناراضی
این زاب ( صفت ) با more و most تفضیلی و عالی میشود.
🔴 unhappy and annoyed
◀️She has to deal with disgruntled customers all day.
◀️disgruntled employees
◀️He was disgruntled over the lack of recognition he received.
ناراضی و ناراحت
دلخور، ناراحت، عصبی

بپرس