disgrace

/ˌdɪˈsɡreɪs//dɪsˈɡreɪs/

معنی: رسوایی، افتضاح، عار، فضاحت، سیهرویی، بیابرویی، خفتاوردن بر، مفتضح کردن، خوار کردن
معانی دیگر: از چشم افتادگی، مغضوبیت، مورد کم لطفی قرار گرفتن، بی مهری، آبروریزی، روسیاهی، ننگ، بدنامی، رسوا کردن، روسیاه کردن، ننگین کردن، بدنام کردن، مایه ی ننگ، مایه ی بدنامی، چیز رسواکننده، مورد بی مهری قرار دادن، بی مهری کردن، مغضوب کردن، دون ساختن، از چشم انداختن، مورد قهر شدن، فروارج کردن، خفت، تنگ

جمله های نمونه

1. when in disgrace with fortune and men's eyes. . .
(شکسپیر) هنگامی که در نظر مردمان و سرنوشت روسیاه باشم . . .

2. be in disgrace with
از چشم افتادن،مغضوب بودن،مورد بی مهری بودن،روسیاه بودن

3. a courtier in disgrace
درباری مورد غضب

4. he was in disgrace both with his parents and with his teachers
او از چشم والدین و معلم هایش افتاده بود.

5. you are a disgrace to the human race!
تو مایه ی ننگ بشریت هستی !

6. their divorce fight ended in disgrace for all
کشمکش طلاق آنها منجر به آبروریزی برای همه شد.

7. in that town, divorce is esteemed a disgrace
در آن شهر طلاق را بد می دانند (مایه ی آبروریزی می دانند).

8. Poverty is not a disgrace, but theft is a disgrace.
[ترجمه گوگل]فقر ننگ نیست اما دزدی ننگ است
[ترجمه ترگمان]فقر مایه ننگ نیست، دزدی ننگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Poverty is a pain, but no disgrace.
[ترجمه گوگل]فقر درد است، اما ننگ نیست
[ترجمه ترگمان]فقر رنج است، اما رسوایی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Poverty is not a sufficient cause of disgrace, but poverty without resolution to help oneself is a disgrace.
[ترجمه گوگل]فقر دلیل کافی برای رسوایی نیست، اما فقر بدون تصمیم برای کمک به خود مایه ننگ است
[ترجمه ترگمان]فقر موجب سرافکندگی نیست، بلکه فقر بدون عزم و اراده برای کمک به خود یک ننگ محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You will bring disgrace on yourself by doing this.
[ترجمه گوگل]با این کار باعث آبروریزی خودت میشی
[ترجمه ترگمان]با این کار خودت را رسوا خواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their father fell into disgrace and lost his business.
[ترجمه گوگل]پدرشان به خواری افتاد و کسب و کار خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان]پدرشان افتاد و کارش را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her behaviour has brought disgrace on her family.
[ترجمه گوگل]رفتار او باعث آبروریزی خانواده اش شده است
[ترجمه ترگمان]رفتار او باعث بدنامی خانواده اش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His vice president also had to resign in disgrace.
[ترجمه Arshiya] معاونش نیز - ضمیر �ش� به رئیس جمهور اشاره دارد - مجبور شد که با خفت، استعفا دهد.
|
[ترجمه گوگل]معاون او نیز مجبور شد با شرمندگی استعفا دهد
[ترجمه ترگمان]معاون او نیز مجبور بود استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They were sent home in disgrace.
[ترجمه گوگل]آنها را با شرمندگی به خانه فرستادند
[ترجمه ترگمان]آن ها را با رسوایی به خانه فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was in disgrace because he had lied.
[ترجمه یاشار] به خاطر دروغی که گفته بود، رسوا شد.
|
[ترجمه گوگل]او در شرمساری بود زیرا دروغ گفته بود
[ترجمه ترگمان]زیرا دروغ گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There is no disgrace in being poor.
[ترجمه گوگل]فقیر بودن هیچ ننگی ندارد
[ترجمه ترگمان]فقیر بودن رسوایی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It's really a disgrace for you to quarrel with a little girl.
[ترجمه گوگل]دعوای شما با یک دختر بچه واقعاً مایه شرمساری است
[ترجمه ترگمان]این واقعا مایه ننگ تو است که با یک دختر کوچولو دعوا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

افتضاح (اسم)
ignominy, scandal, disgrace, infamy, debacle

عار (اسم)
shame, disgrace, disdain, scorn

فضاحت (اسم)
shame, disgrace, opprobrium

سیه رویی (اسم)
disgrace

بیابرویی (اسم)
disgrace, disrepute

خفتاوردن بر (فعل)
disgrace

مفتضح کردن (فعل)
disgrace

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

انگلیسی به انگلیسی

• shame, dishonor
put to shame, dishonor
disgrace is a state in which people disapprove of someone or no longer respect them.
something that is a disgrace is totally unacceptable.
you say that someone is a disgrace to someone else when their behaviour harms the other person's reputation.
if you disgrace someone, you behave in a way that causes them to be disapproved of.

پیشنهاد کاربران

As My Lord said, to lose is to be disgraced
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disgrace
✅️ اسم ( noun ) : disgrace / disgracefulness
✅️ صفت ( adjective ) : disgraceful / disgraced
✅️ قید ( adverb ) : disgracefully
بدنام کردن. بی آبرو کردن
رسوایی
خاری
افتضاح
scandal
رسوایی
It seems to be a disgrace to the job
بنظر بخاطر برکناری از شغلت ناراحتی

آبروی کسی را بردن

بپرس