disfigured

/ˌdɪsˈfɪɡjər//dɪsˈfɪɡə/

(verb transitive) از شکل انداختن، بد شکل کردن، بدنما کردن، زشت کردن، بدریخت کردن، خراب کردن

جمله های نمونه

1. vandals disfigured his statue
خرابکاران مجسمه او را از شکل انداختند.

2. Many of the wounded had been badly disfigured.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مجروحان به شدت تغییر شکل داده بودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زخمی ها به شدت از شکل افتاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was badly disfigured by the accident.
[ترجمه پریا مظفری] او در تصادف به شدت آسیب دید
|
[ترجمه گوگل]او در اثر تصادف بد شکلی شده بود
[ترجمه ترگمان]او براثر تصادف زشت و زشت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was badly disfigured in the fire.
[ترجمه گوگل]او در آتش به شدت از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]او در آتش زشت و زشت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was horribly disfigured by burns.
[ترجمه گوگل]او در اثر سوختگی به طرز وحشتناکی از هم ریخته شده بود
[ترجمه ترگمان]در اثر سوختگی بی اندازه زشت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The old city is increasingly disfigured by tasteless new buildings.
[ترجمه گوگل]شهر قدیم به طور فزاینده ای توسط ساختمان های جدید بی مزه تغییر شکل می دهد
[ترجمه ترگمان]شهر قدیمی به شکل فزاینده ای به خاطر ساختمان های نو بی مزه از ریخت افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her face is disfigured with the scar.
[ترجمه گوگل]صورتش از جای زخم بدشکل شده است
[ترجمه ترگمان]صورت او از شدت زخم زشت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her face was disfigured by a broken nose.
[ترجمه گوگل]صورتش به خاطر شکستگی بینی اش بد شکل شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش توسط یک بینی شکسته زشت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His face had been disfigured in an accident.
[ترجمه گوگل]صورتش در یک تصادف بد شکل شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش براثر تصادف تغییر شکل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her face was disfigured by a long red scar.
[ترجمه گوگل]صورتش در اثر یک زخم قرمز بلند از هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]صورتش توسط یک زخم قرمز بلند از شکل افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She tried not to look at the scarred, disfigured face.
[ترجمه گوگل]سعی کرد به صورت زخمی و درهم ریخته نگاه نکند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد به صورت زخمی و زشت نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This part of the old town has been disfigured by ugly new buildings.
[ترجمه گوگل]این قسمت از شهر قدیمی توسط ساختمان های جدید و زشت تغییر شکل داده است
[ترجمه ترگمان]این قسمت از شهر قدیمی توسط ساختمان های زشت و زشت دگرگون شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was disfigured for life by the burns he received in the accident.
[ترجمه گوگل]او بر اثر سوختگی که در این تصادف به او وارد شد، مادام العمر مخدوش شد
[ترجمه ترگمان]از the که در تصادف دریافت کرده بود از ریخت افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The accident disfigured him for life.
[ترجمه گوگل]این تصادف او را برای زندگی مخدوش کرد
[ترجمه ترگمان]تصادف او را به خاطر زندگی دگرگون کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The text is disfigured by irritating errors and sloppy proofreading.
[ترجمه گوگل]متن با اشتباهات آزاردهنده و تصحیح نامرتب تغییر شکل داده شده است
[ترجمه ترگمان]این متن به خاطر اشتباه ات تحریک کننده و proofreading sloppy شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mutilated

پیشنهاد کاربران

بپرس