disfavor

/ˌdɪsˈfeɪvər//ˌdɪsˈfeɪvə/

معنی: بی اعتباری، از نظر افتادگی، مغضوبیت
معانی دیگر: ناخشنودی (از کسی)، سو نظر (نسبت به کسی)، نظر نامساعد، دژدید، از چشم کسی افتادن، از چشم افتادگی، مغضوب شدن، مورد خشم قرار گرفتن، از سرسیری رفتار کردن، تحقیرآمیز رفتار کردن، تحقیر کردن، پسند نکردن

جمله های نمونه

1. fall into disfavor
از محبوبیت افتادن،از چشم افتادن،خوار شدن

2. he fell into disfavor with his patron
او از چشم اربابش افتاد.

3. he showed nothing but disfavor toward his coworkers
نسبت به همکاران خود جز سو نظر چیز دیگری بروز نداد.

4. He is in disfavor with the king.
[ترجمه گوگل]او با شاه ناراضی است
[ترجمه ترگمان]او از پادشاه ناراضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most people disfavor his ideas because they are outdated.
[ترجمه گوگل]اکثر مردم عقاید او را به دلیل قدیمی بودن آنها نادیده می گیرند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم به این دلیل نظرات او را نادیده گرفتند که منسوخ شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Kapeiluo also spoke frankly that initially put disfavor young Bei was a mistake.
[ترجمه گوگل]Kapeiluo همچنین به صراحت صحبت کرد که در ابتدا بی مهری جوان بی اشتباه بود
[ترجمه ترگمان]Kapeiluo همچنین صراحتا اعلام کرد که Bei جوان در ابتدا اشتباه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thomas seems to look upon the proposal with disfavor.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد توماس با نارضایتی به این پیشنهاد نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که توماس با بی توجهی به این پیشنهاد نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He fell into disfavor as the president fell in the polls.
[ترجمه گوگل]او با سقوط رئیس جمهور در نظرسنجی ها دچار نارضایتی شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که رئیس جمهور در نظرسنجی ها به سقوط افتاد، او مورد تمسخر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. AOL is in wall street gradually disfavor, had been the fact that does not dispute.
[ترجمه گوگل]AOL در وال استریت به تدریج نارضایتی، این واقعیت بود که مناقشه نیست
[ترجمه ترگمان]AOL، در خیابان دیواری به تدریج مورد بی توجهی قرار می گیرد و این حقیقت است که در آن اختلاف نظر وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I too had begun to notice Hitler's sudden alternations of favor and disfavor.
[ترجمه گوگل]من نیز متوجه تغییرات ناگهانی هیتلر در نفع و عدم رضایت شده بودم
[ترجمه ترگمان]من هم متوجه شدم که ناگهان متوجه شدم که هیتلر به صورت تغییرات ناگهانی و تحت نظر او تحت نظر قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When the mothers came to Him with their little ones, the disciples looked on them disfavor.
[ترجمه گوگل]هنگامی که مادران با فرزندان کوچک خود نزد او آمدند، شاگردان به آنها نگاه نارضایتی کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی مادران با ones به او مراجعه می کردند، the از disfavor به آن ها چشم دوخته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a blank check for federal judges to get rid of cases they disfavor.
[ترجمه گوگل]این یک چک سفید برای قضات فدرال است تا از شر مواردی که مورد نارضایتی خود هستند خلاص شوند
[ترجمه ترگمان]این یک چک سفید برای قضات فدرال است تا از شر مواردی که موجب نارضایتی آن ها می شود، خلاص شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی اعتباری (اسم)
nullity, disparagement, discredit, disfavour, unreliability, disfavor

از نظر افتادگی (اسم)
oversight, disfavour, disfavor

مغضوبیت (اسم)
disfavour, disfavor

انگلیسی به انگلیسی

• disapproval, dislike (also disfavour)
disapprove, dislike (also disfavour)

پیشنهاد کاربران

To have a negative opinion or feeling towards something or someone. “Disfavor” is a term used to describe a lack of approval or support.
داشتن نظر یا احساس منفی نسبت به چیزی یا کسی.
اصطلاحی برای توصیف عدم تأیید یا حمایت استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
His behavior towards his coworkers has led to disfavor among his superiors.
A person might say, “The politician’s controversial statements have caused disfavor among the public. ”
Another might express, “The new policy has fallen into disfavor among employees. ”

۱. بی مهری. بی لطفی ۲. نارضایی. ناخشنودی
مثال:
His political programs were disfavored by most people.
برنامه های سیاسی اش توسط بیشتر مردم مورد بی مهری قرار گرفته شده بود. / برنامه های سیاسی اش مورد نارضایتی بیشتر مردم شده بود.
مغضوب شدن

بپرس