disesteem


معنی: بی اهمیتی، کم گرفتن، ناچیز پنداشتن
معانی دیگر: (احترام کمی قایل شدن برای) دون شمردن، حقیر شمردن، کم توجهی کردن به، کم اعتنایی کردن، دون شماری، تحقیر، کوچک پنداری، زبون شماری، خوار کردن

جمله های نمونه

1. her disesteem discouraged the boys
بی اعتنایی آن دختر توی ذوق پسرها می زد.

2. she used to disesteem all his favors
آن دختر به تمام الطاف او بی اعتنایی می کرد.

مترادف ها

بی اهمیتی (اسم)
triviality, humility, insignificance, disesteem, insignificancy

کم گرفتن (فعل)
dispraise, disparage, disesteem

ناچیز پنداشتن (فعل)
disesteem, underestimate

انگلیسی به انگلیسی

• scorn, contempt, lack of regard
scorn, hold in contempt

پیشنهاد کاربران

بپرس