disengaged

/ˌdɪsənˈɡeɪdʒd//ˌdɪsɪnˈɡeɪdʒd/

(گیره و قلاب و چفت و غیره) رها، آزاد، ول، باز، نامتصل، جدا، (دنده ی اتومبیل و غیره) خلاص، رها، بیکار، فاره، خالی

جمله های نمونه

1. she gently disengaged the child's fingers which were wrapped around the candy
او به آرامی انگشتان بچه را که دور آب نبات حلقه شده بود از هم باز کرد.

2. if you press this button, your parachute will be disengaged from the hook
اگر این دکمه را فشار بدهید چتر نجات شما از قلاب باز خواهد شد.

3. I shall be disengaged on Sunday afternoon.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر یکشنبه جدا خواهم شد
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر یکشنبه بی کار خواهم ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I shall be disengaged on Friday afternoon.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر جمعه جدا خواهم شد
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر جمعه بی کار خواهم ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She disengaged the film advance mechanism on the camera.
[ترجمه گوگل]او مکانیسم پیشروی فیلم را روی دوربین از کار انداخت
[ترجمه ترگمان]او مکانیسم پیشرفت فیلم را بر روی دوربین تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Later he disengaged himself from the promise of marriage.
[ترجمه گوگل]بعداً خود را از وعده ازدواج رها کرد
[ترجمه ترگمان]بعدها خود را از وعده ازدواج آزاد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He tapped in the code and the lock disengaged.
[ترجمه گوگل]روی کد زد و قفل باز شد
[ترجمه ترگمان]او ضربه ای به رمز زد و قفل باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The enemy warships were disengaged from the battle after suffering heavy casualties.
[ترجمه گوگل]ناوهای جنگی دشمن پس از تحمل تلفات سنگین از نبرد خارج شدند
[ترجمه ترگمان]کشتی های جنگی دشمن پس از متحمل شدن تلفات سنگین از نبرد خارج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He disengaged his arm from her grip.
[ترجمه گوگل]دستش را از دستش جدا کرد
[ترجمه ترگمان]دستش را از چنگ او بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Troops were disengaged from the dividing line.
[ترجمه گوگل]نیروها از خط تقسیم خارج شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی از خط جداکننده جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fighter planes quickly disengaged .
[ترجمه گوگل]هواپیماهای جنگنده به سرعت خلاص شدند
[ترجمه ترگمان]هواپیماهای جنگی به سرعت آزاد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is this room disengaged?
[ترجمه گوگل]آیا این اتاق آزاد است؟
[ترجمه ترگمان]این اتاق آزاد است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Adam Pender disengaged himself from the throng and came to join the two detectives.
[ترجمه گوگل]آدام پندر خود را از انبوه جمعیت جدا کرد و آمد تا به دو کارآگاه بپیوندد
[ترجمه ترگمان]ادم خود را از جمعیت جدا کرد و به نزد دو کارآگاه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But when he quite gently disengaged himself from her embrace she looked at him, and knew he wasn't.
[ترجمه گوگل]اما وقتی کاملاً آرام خود را از آغوش او جدا کرد، به او نگاه کرد و فهمید که اینطور نیست
[ترجمه ترگمان]اما وقتی به آرامی خودش را از آغوش فانی جدا کرد، به او نگاه کرد و فهمید که این طور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Charles Harvey disengaged himself from his constituency chairman.
[ترجمه گوگل]چارلز هاروی خود را از رئیس حوزه انتخابیه خود جدا کرد
[ترجمه ترگمان]چارلز هاروی خود را از حوزه انتخاباتی اش جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• disconnected, untied, released

پیشنهاد کاربران

غیرمتعهد
از کار افتاده
engaged به معنای مشغول، سرگرم و درگیر
disengaged متضاد engaged: غیر فعال
گسسته
غیرراغب
بی علاقه
دلگسسته، فاصله گیر
دلگسسته، کناره گیر
بی قید

بپرس