disenchantment

/ˌdɪsənˈt͡ʃæntmənt//ˌdɪsɪnˈt͡ʃɑːntmənt/

معنی: رفع توهم، رهایی از طلسم
معانی دیگر: رهایی از طلسم، رفع توهم

جمله های نمونه

1. her disenchantment had a profound effect on others
توهم زدایی او اثر ژرفی بر دیگران داشت.

2. There is growing disenchantment with the way the country/school/club is being run.
[ترجمه گوگل]ناامیدی فزاینده ای از نحوه اداره کشور/مدرسه/باشگاه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]با شیوه ای که کشور \/ مدرسه \/ مدرسه در حال اجرا است، ناامیدی در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Voters have expressed growing disenchantment with the government.
[ترجمه گوگل]رای دهندگان ناامیدی فزاینده ای را از دولت ابراز کرده اند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان نگرانی های رو به رشد خود با دولت را ابراز کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This disenchantment reflects an unpalatable truth about their country.
[ترجمه گوگل]این افسون نشان دهنده حقیقتی ناخوشایند در مورد کشورشان است
[ترجمه ترگمان]این یاس منعکس کننده یک حقیقت ناخوشایند در مورد کشورشان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The disenchantment affects all workers, even before they are ever laid off.
[ترجمه گوگل]ناامیدی همه کارگران را تحت تأثیر قرار می دهد، حتی قبل از اینکه بیکار شوند
[ترجمه ترگمان]یاس و حرمان همه کارگران را تحت تاثیر قرار می دهد، حتی قبل از اینکه آن ها تا به حال خاموش شده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The first inkling of Cheney's disenchantment with Bush came in a long account in Time magazine of his failed attempt to win a presidential pardon for his aide Lewis "Scooter" Libby.
[ترجمه گوگل]اولین تصور از دلسردی چنی از بوش در گزارشی طولانی در مجله تایم از تلاش ناموفق او برای عفو رئیس جمهور برای دستیارش لوئیس "اسکوتر" لیبی بود
[ترجمه ترگمان]اولین اشاره از سرخوردگی چنی با بوش در یک گزارش طولانی در مجله تایم از تلاش ناموفق او برای پیروزی رئیس جمهور لوئیس \"Scooter\" منتشر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But there is disenchantment with markets in Colombia, even though the country all but escaped recession.
[ترجمه گوگل]اما در کلمبیا ناامیدی نسبت به بازارها وجود دارد، حتی اگر این کشور از رکود نجات پیدا کند
[ترجمه ترگمان]اما در کلمبیا نومید کننده است، حتی با وجود اینکه کل کشور از رکود خارج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is a place of disenchantment, a simulacrum of accumulation against death.
[ترجمه گوگل]این مکان افسون‌زدایی است، شبیه‌سازی تجمع در برابر مرگ
[ترجمه ترگمان]اینجا محلی از یاس است، a انباشته از تجمع در برابر مرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is caused by their chemical imbalance, their emotional arrhythmia and their disenchantment with the world.
[ترجمه گوگل]علت آن عدم تعادل شیمیایی، آریتمی عاطفی و دلزدگی آنها از جهان است
[ترجمه ترگمان]آن ناشی از عدم تعادل شیمیایی، بی نظمی عاطفی و disenchantment آن ها با جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Others chased rashers round the plate with a vague air of disenchantment.
[ترجمه گوگل]دیگران با هوای مبهم افسونگر به تعقیب راش ها دور بشقاب می رفتند
[ترجمه ترگمان]چند نفر دیگر تا حالا در بشقاب مانده بودند و با حالت مبهمی از disenchantment دور شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is an evident parallel between Brooke-Rose's vitriolic attack on this social system and her disenchantment with the realist novel.
[ترجمه گوگل]شباهت آشکاری بین حمله سرسختانه بروک-رز به این نظام اجتماعی و افسون زدگی او از رمان رئالیستی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بین حمله تند و تند بروک - Rose به این سیستم اجتماعی و disenchantment با رمان realist وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His book has interesting passages about the author's boyhood and his later disenchantment with trade unionism.
[ترجمه گوگل]کتاب او عبارات جالبی در مورد دوران کودکی نویسنده و افسون زدگی بعدی او از اتحادیه کارگری دارد
[ترجمه ترگمان]کتاب او بخش های جالبی از دوران کودکی نویسنده و disenchantment بعدی او با اتحادیه اصناف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Steadfast communist ideal and faith are oriented from the theoretical disenchantment.
[ترجمه گوگل]آرمان و ایمان کمونیستی ثابت قدم از افسون زدایی نظری است
[ترجمه ترگمان]آرمان و آرمان کمونیستی Steadfast از the تئوریک سرچشمه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Zen Buddhism also stresses giving up earthly affairs, as disenchantment to the world arises, accomplishment is reached with ease.
[ترجمه گوگل]بودیسم ذن همچنین بر کنار گذاشتن امور زمینی تأکید می کند، چون افسون زدگی از جهان پدید می آید و به راحتی به موفقیت می رسید
[ترجمه ترگمان]ذن بودیسم هم چنین تاکید می کند که تسلیم شدن به امور دنیوی، به عنوان disenchantment برای جهان، به دست آوردن آسودگی حاصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفع توهم (اسم)
disenchantment

رهایی از طلسم (اسم)
disenchantment

انگلیسی به انگلیسی

• disillusionment, state of being free from illusion
disenchantment is the feeling of being disappointed with something and no longer thinking that it is good or worthwhile.

پیشنهاد کاربران

There is growing disenchantment with the way the club is being run.
Dischanted هم به این معناست.
سرخورده شدن - نا امید شدن درست است.
طلسم زدگی و رفع توهم و اینها محلی از اعراب ندارند.
...
[مشاهده متن کامل]

معنای جمله اول به نقل از کمبریج:
نا امیدی فزاینده ای نسبت به نحوه اداره باشگاه وجود دارد.
سعید امدادی
عاشق کلمه
۰۹۱۲۷۷۷۲۱۲۵

"افسون زدایی" میشه. این اصطلاح از ماکس وبر است.
سرخوردگی، نا امیدی، دلزدگی، قطع امید ( از فرهنگ معاصر هزاره ) زیر نظر دکتر حق شناس
طلسم شکنی
افسون زدایی
یاس
ناامیدی
سرخوردگی، نا امیدی ( کتاب:زبان عمومی زیر ذره بین )

بپرس