disenchant

/ˌdɪsənˈt͡ʃænt//ˌdɪsɪnˈt͡ʃɑːnt/

معنی: رفع طلسم کردن، از شیفتگی در اوردن
معانی دیگر: (از توهم و تخیل درآوردن) توهم زدایی کردن، گمان زدایی کردن، دلسرد کردن، توذوق کسی زدن، سرخورده کردن

جمله های نمونه

1. If something could disenchant voters, it would be the image of a political leader who is relying on an omnipotent image to woo votes.
[ترجمه گوگل]اگر چیزی می تواند رای دهندگان را افسون کند، آن تصویر یک رهبر سیاسی است که برای جلب آرا به تصویری قادر مطلق تکیه می کند
[ترجمه ترگمان]اگر چیزی می تواند رای دهندگان را تحت تاثیر قرار دهد، این تصویری از یک رهبر سیاسی خواهد بود که به تصویری مطلق متکی است تا به آرا رای دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. By that time I was becoming disenchanted with the whole idea.
[ترجمه گوگل]در آن زمان من از کل ایده ناامید شده بودم
[ترجمه ترگمان]در آن زمان من در حال ناامید شدن از تمام این ایده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many voters have become disenchanted with the government.
[ترجمه گوگل]بسیاری از رای دهندگان از دولت ناامید شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از رای دهندگان از دولت ناامید شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her arrogance has disenchanted many of her former admirers.
[ترجمه گوگل]غرور او بسیاری از تحسین کنندگان سابقش را افسون کرده است
[ترجمه ترگمان]این گستاخی بسیاری از ستایندگان former را از خود نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her behaviours have disenchanted the whole family.
[ترجمه گوگل]رفتارهای او تمام خانواده را افسون کرده است
[ترجمه ترگمان]رفتار او همه خانواده را از یاد برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was becoming disenchanted with his job as a lawyer.
[ترجمه گوگل]او از شغل خود به عنوان وکالت ناامید شده بود
[ترجمه ترگمان]او داشت با شغل خود به عنوان وکیل آماده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The harshness of recent reality disenchanted her of her idealistic hopes.
[ترجمه گوگل]سختی واقعیت اخیر او را از امیدهای آرمان گرایانه اش ناامید کرد
[ترجمه ترگمان]خشونت واقعیت اخیر، او را از امیدهای idealistic ناامید کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm becoming increasingly disenchanted with London.
[ترجمه گوگل]من به طور فزاینده ای از لندن دلسرد می شوم
[ترجمه ترگمان]دارم به طور فزاینده ای از لندن ناامید می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm disenchanted with the state of British theatre at the moment.
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر از وضعیت تئاتر بریتانیا دلسرد شده ام
[ترجمه ترگمان]من در حال ناامید شدن از وضعیت تئاتر انگلیسی در حال حاضر هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After three divorces he must be pretty disenchanted with married life.
[ترجمه Sima] بعد از سه طلاق، او باید از زندگی متاهلی کاملا نا امید شده باشد.
|
[ترجمه گوگل]پس از سه طلاق، او باید از زندگی زناشویی بسیار ناامید شده باشد
[ترجمه ترگمان]پس از سه طلاق، او باید با زندگی زناشویی او را از دست داده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you have become disenchanted with the run of the mill, go into something more artistic or unorthodox.
[ترجمه گوگل]اگر از دویدن آسیاب دلسرد شده اید، به سراغ چیزی هنری تر یا غیرمتعارف بروید
[ترجمه ترگمان]اگر در حال ناامید شدن از اداره آسیاب شده باشید، به چیزی هنرمندانه و یا غیر معمول تبدیل شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His disenchanted supporters abandoned him.
[ترجمه گوگل]حامیان ناامیدش او را ترک کردند
[ترجمه ترگمان]حامیان disenchanted او را رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Also, the world becoming disenchanted, the spirits and demons expelled from the air were now taken inside.
[ترجمه گوگل]همچنین، با افسون شدن جهان، ارواح و شیاطین رانده شده از هوا اکنون به داخل برده شدند
[ترجمه ترگمان]در ضمن، دنیا داشت از سحر و جادو بیرون می رفت، ارواح و شیاطین از هوا بیرون رانده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But I'd also become disenchanted with pro-lifers who seemed to be saying that they loved my unborn baby but hated me!
[ترجمه گوگل]اما از طرفدارهایی که به نظر می‌رسید می‌گفتند نوزاد متولد نشده‌ام را دوست دارند اما از من متنفرند، دلسرد شده بودم!
[ترجمه ترگمان]اما من او را با کسانی که به من تعلق داشتند و از من متنفر بودند نجات داده بودم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفع طلسم کردن (فعل)
disenchant

از شیفتگی در اوردن (فعل)
disenchant

انگلیسی به انگلیسی

• free from enchantment; rid of illusion

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To cause someone to lose their belief or feeling of excitement about something 💔😔
🔍 مترادف: Disillusion
✅ مثال: The constant delays in the project eventually disenchanted the team.
از توهم یا باور اشتباه رهانیدن
طلسمی را شکستن

بپرس