disembogue

/ˌdɪsemˈboʊɡ//ˌdɪsɪmˈbəʊɡ/

معنی: ریختن، خالی شدن، جاری شدن
معانی دیگر: (به ویژه در مورد رودخانه و نهر) ریختن، خالی شدن یا کردن، ریزش

جمله های نمونه

1. those two rivers disembogue themselves into the same lake
آن دو رودخانه به یک دریاچه می ریزند.

مترادف ها

ریختن (فعل)
infuse, pour, found, lave, besprinkle, shed, cast, splash, bestrew, strew, decant, dust, melt, disembogue, disgorge

خالی شدن (فعل)
disembogue

جاری شدن (فعل)
pour, rill, stream, run, trill, flux, disembogue, gush, emanate

تخصصی

[زمین شناسی] ریختن، تخلیه تخلیه آب درون یک خروجی یا به دورن یک توده آب گیر، مانند رودی که به اقیانوس می ریزد. مقایسه شود با :bogue .

انگلیسی به انگلیسی

• discharge or eject water into the sea; debouch

پیشنهاد کاربران

بپرس